کتاب فقط یک طاعون ساده نوشتهی لودمیلا اولیتسکایا یکی از آثاری است که شباهتهای بسیاری به زندگی این روزهای مردم دنیا دارد. او این اثر را سالها پیش برای شرکت در یک کلاس فیلمنامهنویسی نوشته بود؛ اما در آن روزگار موفق نشد داستان خود را منتشر نماید. با همهگیری ویروس کرونا، اولیتسکایا به فکر داستان قدیمیاش افتاد و تصمیم گرفت آن را در اختیار مخاطبان خود قرار دهد.
«زن ترکمنی از انتهای راهرو پدیدار شد، با اندام درشت و متناسب و گوشواره و انگشتر و دستبندهای سنگین نقره. بر پیراهن ابرشمی راهراهش، لابهلای عقیق و نقرههای کدر، مدالها و نشانهایی به چشم میخورد، شبیه به «مدال کار و دفاع»، نشان لنین، خلاصه انبوهی فلز براق که جرنگجرنگ میکردند. زن به میز نزدیک شد. ایستاد و با خوشرویی لبخند زد. ابروهایش کمانی بودند و چشمانش بادامی، گونههای گودرفته و لبهای گوشتی. خلاصه، یک زیبای شرقی. مایر با توجه بیشتری به او خیره شد. زن لبخند محجوبانهای زد:" با خودتان سرما آوردهاید." و شال را محکمتر دور شانههایش پیچید. مایر هم ضمن ورانداز کردن این زیبای شرقی لبخند زد:" کاری نمیتوانیم بکنیم. آبوهوایمان اینطوری است.""در عوض، من دارم برمیگردم خانه، عشقآباد. آنجا گرم است." سپس چانه و گردن بلندش را رو به مدیر هتل برگرداند و قدری آمرانه گفت:" اتاق را تحویل بگیرید." و رفت. مدیر و خدمتکار دست و پایشان را گم کرده بودند. خدمتکار فقط توانست بگوید:"اوه،اوه، خیال میکند ملکه است! آنوقت روی زمین میخوابد!" مایر شناسنامه و کلید اتاقش را گرفت و لبخندزنان در راهرو به حرکت درآمد. اتاقش بزرگ نبود. مایر نگاهی به اطراف انداخت، پالتویش را درآورد، دستان یخکردهاش را به هم مالید و شمارهای گرفت:"لورا! برای سه چهار روز آمدهام. برای سخنرانی...نه،نه، در هتل مسکو هستم. حتما سر میزنم. بدجوری یخ زدم. میترسم سرما خورده باشم. نه میآیم. خیلیوقت است همدیگر را ندیدهایم. خواهشی هم ازت داشتم. آنا شاید فردا برسد اینجا. یکی دو روزی میتواند پیش تو باشد؟ تنهاست، تنها، دخترش نمیآید. این چه حرفی است، لورا؟ همهاش همانطور. همهاش همانطور. زل میزند به یک نقطه. تقریبا هیچی نمیخورد. نه، نمیرود. روی مبل. شبها میگذارمش توی تخت. دیگر حمله نداشته. اشتباه میکنی، عزیز من. پنج سال نیست و هشت سال است. خوب، دیگر حرفش را نزنیم. تا فردا."»[1]
کشورها و حکومتها اهداف گوناگونی را در سطح بینالمللی برای خود ترسیم مینمایند. آنها برای دستیابی به اهداف جمعی خود از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند و در این مسیر از استعدادهای گوناگون سرمایههای انسانی کشور خود بهره میبرند. روزگاری شوروی یکی از قدرتهای اصلی دنیا و بزرگترین کشور جهان محسوب میشد. سردمداران حکومت برای خود جامعهای آرمانی ترسیم کرده بودند و برای رسیدن به آن بهشت زمینی دست به هر کاری میزدند. آنها قوانین سخت و محکمی وضع کرده بودند و همهی افراد موظف بودند به قانونهای گوناگون احترام بگذارند تا کشور پیشرفت کند و در مسیر موفقیت قرار بگیرد. حاکمان تمام ابعاد زندگی مردم را زیر نظر گرفته بودند و تلاش میکردند تا عقاید و اندیشههای افراد را جهت رسیدن به خواستههای خود تغییر دهدند.
آنان در پی این بودند که کشور شوروی خیلیزود به اوج پیشرفت در زمینههای مختلف صنعتی، اقتصادی، پزشکی و... برسد، زبانزد تمام جوامع شود و بین همهی حکومتها بدرخشد؛ اما همین عجلهی مدام و فشار به افراد مختلف برای رسیدن به نتیجهی دلخواه، باعث چالشی بزرگ شد. چالشی که ممکن بود زندگی تمام انسانهای جهان را برای مدتهای طولانی دگرگون نماید. لودمیلا اولیتسکایا در کتابش به سراغ تاریخ گذشتهی سرزمین خود رفته است و داستانی واقعی را برای مخاطبان به تصویر میکشد.
با خالق این کتاب بیشتر آشنا شویم
لودمیلا اولیتسکایا در 21 فوریهی سال 1943 در مسکوی روسیه چشم به جهان گشود. با اینکه دو سال بعد از به دنیا آمدن او آتش جنگ جهانی دوم خاموش شد؛ اما تبعات آن تا سالها ادامه داشت و تمام روزهای کودکی و نوجوانی لودمیلا تحت تاثیر آن قرار گرفت. وی بعد از پشت سر گذاشتن دبیرستان، به دانشگاه قدم گذاشت و در رشتهی ژنتیک تحصیل کرد و در همان زمینه مشغول به کار شد. در آن روزها اولیتسکایا بهعنوان مشاور ادبی در انجمن تئاترهای یهودیان فعالیت میکرد.
وی خیلی دیر به سراغ نویسندگی رفت. او ابتدا داستانهای خود را در نشریات گوناگون منتشر میکرد. لودمیلا کمکم به شهرتی جهانی دست یافت. وی برای آثار خود جوایز مختلف ادبی مانند جایزهی سیمون دوبوار، جایزهی مدیچی، جایزهی بوکر و... را دریافت کرده و آثارش به زبانهای گوناگون مانند فارسی، فرانسوی، عربی و... ترجمه شده است. تدوین پارتی، چادر بزرگ سبز، نردبان یعقوب، مخلص شما، شوریک، مربای روسی، فقط یک طاعون ساده و... تنها بخشی از تألیفات موفق این نویسنده محسوب میشوند.
لودمیلا اولیتسکایا نسخهی اولیهی فقط یک طاعون ساده را در سال 1988 نوشت. او این اثر قدیمی را در سال 2020 مورد بازبینی قرار داد و به چاپ رساند. آبتین گلکار این کتاب را ترجمه کرده است. فقط یک طاعون ساده در سال 1400 به همت نشر برج منتشر شد و در اختیار علاقهمندان قرار گرفت.
نگاهی بر داستان فقط یک طاعون ساده
لودمیلا اولیتسکایا در کتاب خود شرایطی بحرانی در کشور شوروی را برای مخاطبانش به تصویر میکشد. نقش اصلی این داستان را مردی به نام رودولف ایوانویچ مایر ایفا میکند. مایر یک میکروبیولوژیست ماهر است که در زمان حکومت استالین، مأموریت یافته تا واکسن طاعون را بسازد و باعث افتخار کشور خود شود. فرایند ساخت واکسن به خوبی طی شده و او در این راه به نتایج قابلقبولی دست پیدا کرده است. مایر احساس غرور میکند و از اینکه توانسته برای مردم کشورش مفید باشد بسیار شاد است. تا رونمایی از واکسن طاعون و تولید انبوه آن زمان زیادی نمانده است؛ اما ناگهان همه چیز دگرگون میشود. در اثر یک بیاحتیاطی و غفلت، مایر به طاعون مبتلا میشود؛ اما از بیماری خود بیاطلاع است. او برای شرکت در یک سخنرانی به مسکو دعوت شده و با قطار خودش را به محل همایش میرساند. وی در بین راه با افراد مختلفی برخورد میکند و این مسئله باعث میشود ابعاد فاجعه هر لحظه بزرگتر از قبل شود. کمکم علائم طاعون در بدن مایر خودش را نشان میدهد و وی در بیمارستان بستری میشود و درنهایت از دنیا میرود.
خبر این اتفاق تلخ به مسئولان بالارتبه میرسد و همه به فکر پیدا کردن چارهای اساسی برای حل این مشکل میافتند. تمام افرادی که طی چند روز گذشته برخورد کوتاهی با مایر داشتهاند ناقل طاعون هستند و باید فورا قرنطینه شوند تا از پخش این بیماری مسری و عفونی در کل کشور جلوگیری شود. حکومت سعی دارد شرایط را بهشکلی مدیریت کند که مردم از پخش بیماری طاعون مطلع نشوند. پیدا کردن تمامی افراد ناقل بدون اینکه در جریان اصل قضیه قرار بگیرند، چالش بزرگی برای سردمداران شوروی محسوب میشود و سرانجام پلیسهای مخفی حکومت که پیشتر مسئول دستگیری مجرمان و متهمان سیاسی و اقتصادی بودند، مأموریت مییابند در سریعترین زمان ممکن این افراد را پیدا کنند و آنها را دستگیر و قرنطینه نمایند.
«در رستوران، درست کنار در ورودی، دو مأمور اتاق عملیات ایستگاه و کازلکوف، رئیس قطار، ایستادهاند. کازلکوف نگاهش را روی میزها میچرخاند و گل از گلش میشکفد:"زینا آنجاست، پشت آن میز نشسته! دو سال است با او سفر میکنم، میدانم همچین موقعی کجا باید پیدایش کرد! همان است که کنار نظامیها نشسته. کاتکا یناکیوا هم کنارش است! اینجا همه میشناسندشان!" یکی از مأموران به زینا نزدیک میشود. معذرت میخواهد و او را از سر میز بلند میکند. زینا با قیافهای که میشود گفت قدری مغرور است به سوی در خروجی میآید. بیرون رستوران، تازه شستش خبردار میشود که برای رقصیدن دعوتش نکردهاند. کمی به دلهره میافتد، ولی یکی از مأموران قویهیکل دستش را میگیرد و به طرفی میکشاند. زینا با صدای بلند اعتراض میکند:"ولم کن! مرا کجا داری میکشی؟" مأمور روی گوش او خم میشود و حرف مهربانانهای زمزمه میکند. زینا رام میشود و پشت سر او راه میافتد. از راه باریک بین مسافران خفته در خواب و بار و بندیلشان و کفشهای کثیف و بچههای عربدهزن میگذرند. پای زینا به چمدان کوچکی گیر میکند و خودش به زن جوانی که کنار چمدان ایستاده بود میپرد:" هوی! فکر کردی اینجا کجاست؟ وسایلت را از سر راه بردار!" زن چمدان را به سمت خودش میکشد.»[2]
درنهایت چگونگی مقابلهی حاکمان با این بیماری مهلک در کشور بزرگ شوروی و نوع مواجههی مردم مختلف با طاعون، داستان این رمان جذاب را تشکیل میدهد.
سبک کلی کتاب فقط یک طاعون ساده
کتاب فقط یک طاعون ساده اثری بهشدت جذاب است. نویسنده ایدهی اصلی این کتاب را از حادثهای واقعی در سال 1939 وام گرفته است. با گذشت سالیان متمادی از این اتفاق وحشتناک، دانستههای زیادی از آن در دسترس نیست و تمامی اطلاعات بهصورت محرمانه نگهداری میشوند. اولیتسکایا برای روایت داستان خود واقعیت را با تخیلاتش ترکیب کرده و اثری خواندنی با پایانی خوش خلق کرده است. وی احساسات مختلف مانند خشم، ترس، عشق، ایثار و... را در طول داستان برای خوانندگان به تصویر میکشد. او از تکنیکهای شخصیتپردازی خیلیخوب آگاه بوده و شخصیتهای قابلباوری ساخته است. شخصیتهای این کتاب هم مانند بیشتر آثار روسی، نامهایی طولانی دارند و در طول داستان اسامی آنها بهصورت کامل ادا شده است. این مسئله سبب شده برای خواندن اثر به تمرکز بیشتری نیاز داشته باشیم تا افراد مختلف را با یکدیگر اشتباه نگیریم. در این اثر بهشدت شاهد جابهجایی مکانها هستیم و بهصورت مداوم در موقعیتها و محلهای گوناگون مانند قطار، هتل، بیمارستان، آزمایشگاه و... حاضر میشویم.
کتاب فقط یک طاعون ساده نثری ساده دارد و آبتین گلکار ترجمهی روانی از آن ارائه داده است. دانای کل قصه را روایت میکند و این مسئله کمک کرده تا دیدی همهجانبه نسبت به حوادث و اتفاقات مختلف داستان داشته باشیم. نویسنده سعی کرده با خلق فضایی نمادین، وضعیت سیاسی و اجتماعی شوروی را به مخاطبان خود نشان دهد. او فاصلهی بین مردم و حکومت را خیلیخوب ترسیم میکند و خفقان شدید زمان استالین را به همگان مینماید. در انتهای کتاب مصاحبهای از نویسنده درخصوص کتاب و چگونگی نوشتن آن و دیدگاهها و نظریات مختلفش درمورد مسائل گوناگون منتشر شده است.
کتاب فقط یک طاعون ساده داستانی گیرا دارد که با توصیفهای خواندنی نویسنده همراه شده است و به دل مینشیند. اگر از داستانهای روسی خوشتان میآید، خواندن این اثر را بههیچوجه از دست ندهید.
فقط یک طاعون ساده (جیبی)
[1]- (اولیتسکایا، 1400: 20_18)
[2]- (اولیتسکایا، 1400: 58)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.