زندگیکردن به نظر مفهوم سادهای دارد؛ هر جانداری تا موقعی که نفس میکشد و اکسیژن را به دیاکسیدکربن تبدیل میکند، موجودی زندهست و دارد زندگی میکند. با این اوصاف بسیار عجیب است که برخی چنین مفهوم سادهای را نمیتوانند درک کنند و پیاپی از زخمهایی میگویند که مثل خوره جانشان را میخورد[1]. وعجیبتر آنکه برخی نیز با نوشتن کتاب، سخنرانی و وقف عمر باارزش خود، سعی میکنند تا چیستی زندگی را تبیین کنند و به راهکارهایی در خصوص بهترزندگیکردن برسند.
حقیقت آن است هرکسی که حتی یک روز زندگی کرده باشد، میداند سادهسازی زندگی به دموبازدم یک مغالطهست و خوبزندگیکردن هم –حداقل برای برخی- غیرممکن بهنظر میرسد مگر آنکه روح و روان آدمی در طول سالها تجربه، تأمل و مطالعه عرق بریزد. از این روست که رولف دوبلی[2] (متولد 1966 میلادی در سوئیس) که قصد معرفی یکی از آثار او را داریم، در پسگفتار کتاب هنر خوب زندگی کردن[3] خود، میگوید: «باور به آسانبودن زندگی تلهایست که هر یک از ما، گاهوبیگاه، در آن گرفتار میشویم، بهویژه وقتی که جوان هستیم اما ]...[ زندگی خوب چیز پیشپاافتادهای نیست. حتی آدمهای باهوش هم معمولاً از پس آن برنمیآیند». (دوبلی، 97: 243). او کنارنیامدن با زندگی را معلول آن میداند که مغز آدمی متعلق به عصر حجر (!) است و به هیچوجه برای زندگی در دوران حاضر ساخته نشده است: «تکامل نتوانسته همگام با پیشرفتهای سریع تمدن جلو بیاید. محیط پیرامون ما در طول ده هزار سال گذشته، تغییرات شگرفی را به خود دیده است. با وجود این، سختافزار و نرمافزار دنیای درونی ما، یعنی مغز انسان، از دورانی که ماموتها هنوز روی زمین پرسه میزدند، بدون تغییر باقی ماندهست» (همان). از این روی، او ارتکاب خطا آن هم بهصورت منظم را سرنوشت محتوم آدمی در زندگی معاصر برمیشمارد.
اما روش طرح مسأله و پاسخدهی رولف دوبلی میتواند به اندازه نظرگاه او درخصوص ماموتیبودن نسخـهی نرمافزاری مغز انسان، جالب توجه باشد. او برخلاف غالب کتابهای عامهپسند روانشناسی تمام هموغم خود را معطوف تزریق انگیزه نمیکند و نمیخواهد بهیکباره صورتی برآمده از امیدهای مصنوعی بسازد که به اندکزمان فروریزد و بیریخت شود. او حتی نقش تقدیر و شانس را تا اندازهای مهم و پررنگ میبیند که معتقد است: «موفقیت شما ریشه در عواملی دارد که شما بههیچعنوان، اختیاری روی آنها ندارید. درواقع موفقیتهایتان را به دست نیاوردهاید» (همان. 42). توصیـهی او پس از تشریح مجدانـهی تأثیرات ژنی و عوامل محیطی در شخصیت و سرنوشت انسان، این است که «هرروز به خودتان یادآوری کنید هرچه که هستید، هرچه که دارید و هرکاری که انجامش در توان شماست، تنها حاصل تصادف محض است» (همان). پس تواضع برای انسانهای موفق، نه عملی سخاوتمندانه که استنتاجی منطقیست که لاجرم در هر عقل سلیمی باید پیدا شود.
درواقع دوبلی سعی ندارد مخاطب را به هر قیمتی به حرکت وا دارد، بلکه صرفاً میخواهد اندکی سطح هوشیاریاش را در قبال «آنچه که هست» و «دنیایی که در آن زندگی میکند» بالا ببرد و در این کار، روش طرح مسألـهی او آمیخته به قصهگوییست. دوبلی خاطرات مشترک (برنامههای تلویزیونی، تجربههای تاریخی، شخصیتهای داستانی و...) را به کار میبندد تا داستانی را سرهم کند که از دل آن، علاوهبر سرگرمشدن مخاطب، معرفتی تازه به نمونهی عملی ذکرشده حاصل شود. به طور مثال شروع بخش سیویکم کتاب با عنوان «قلعهی ذهنی شما: چرخ تقدیر» به این صورت است: «صبح یکی از روزهای 523 میلادی، درِ خانهی بوئتیوس[4] [زیسته در قرن 6 میلادی] را کوبیدند. بوئتیوسِ چهلساله، یک اندیشمند موفق، سرشناس و البته مغرور بود. او در یک خانوادهی اشرافی به دنیا آمده بود...» (همان.146). و سپس در 12 خط سرنوشت او را در به زندان افتادن و سپس اعدام شرح میدهد. سپس در پاراگراف بعد، با گریزی به کتاب تسلای فلسفه[5] که حاصل تأملات بوئتیوس در زندان است، گزارههایی از آن کتاب را که به بسط موضوع موردنظرش کمک میکند، انتخاب میکند و با قراردادن مخاطب در وضعیتی مشابه بوئتیوس سعی میکند به او بفهماند «خوشبختی را در موقعیت حرفهای، ماشینهای گرانقیمت، حساب بانکی یا موفقیتهای اجتماعی پیدا نخواهید کرد. هرکدام از اینها ممکن است در کسری از ثانیه از شما گرفته شود، همانطور که برای بوئتیوس اتفاق افتاد. خوشبختی را تنها در قلعهی ذهنیتان میتوانید پیدا کنید» (همان 150).
بهتر است این جستار را با بخشی از مقدمهی مترجم محوری این کتاب، عادل فردوسیپور، به پایان برسانیم:
«آنهایی که درها را میبندند، پنجرهها را درز میگیرند، دیوارها را بالا میکشند، خانهی رفاه خود را بر تهیدستیِ دیگران بنا میکنند، آنها که امید را محصور، قلبها را رنجور، آدمها را از دیارشان مهجور یا پشت مرزها محدود میکنند، به قدرت ایمان، باورهای قلبی و اندیشههای عمیق باور ندارند. هیچکس قادر نیست آنچه را که در افکار شما و در قلب شما میگذرد، متوقف کند» (همان. 9).
نشر چشمه، این کتاب خواندنی[6] را که حاصل تلاش و ترجمهی عادل فردوسی پور، بهزاد توکلی نیشابوری و علی شهروز ستوده است، در سال 1397 و در دو قطع رقعی و جیبی به چاپ رسانده است. فیپا این کتاب 249 صفحهای را در موضوع «راه و رسم زندگی» و «جنبههای روانشناسی» تقسیمبندی کرده است.
از دیگر آثار ترجمهشدهی رولف دوبلی در ایران میتوان به «کتاب هنر شفاف اندیشیدن (1398)، ترجمهی عادل فردوسیپور و دیگران،[7] تهران: نشر چشمه» و «پیگیر اخبار نباشید (1399)، ترجمهی گروه و انتشارات مذکور» اشاره کرد.
منبع: دوبلی، رولف. (1397). هنر خوب زندگی کردن. ترجمۀ عادل فردوسیپور و دیگران. چاپ سیودوم. تهران: چشمه.
[1]. برگرفته از آغاز بوف کور: «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد».
[2]. Dobelli, Rolf
[3]. The art of the good life: 52 surprising shortcuts to happiness, wealth and success
[4]. Boethius
[5]. این کتاب با عنوان انگلیسی De coris olatione philosophiae در سال 1385 در تهران و توسط نشر نگاه معاصر در 336 صفحه به طبع رسیده است. مترجم این اثر سایۀ میثمیست و مصطفی ملکیان نیز آن را ویراسته است.
[6]. انتشارات سیب سرخ، در سال 1397، کتابی با عنوان 52 خطای فکری در زندگی روزمره و چگونگی پرهیز از آنها را با ترجمۀ محبعلی کسری منتشر کردهست که براساس اطلاعات سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران به نظر میرسد از آلمانی به فارسی ترجمه شده باشد.
[7]. اولین ترجمۀ این کتاب در سال 1394 با عنوان هنر بهتر و متفاوت اندیشیدن توسط محمدتقی عیسایی و امیر سپهری صورت گرفته است.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.