رولف دوبلی Rolf Dobelli نویسنده[1]، اقتصاددان و کارآفرینی سوئیسی متولد 1966 است. او با درجهی دکتری فلسفهی اقتصاد از دانشگاه سنتگالن فارغالتحصیل شده و از بنیانگذارانِ شرکتِ getAbstract است. او نویسندگی را با کتابهایی مانند Funfunddreissig، Und was Machen Sie beruflich? ،Himmelreich، wer bin ich و... آغاز کرد اما عمدهی شهرت خود را از سالِ 2013 و با انتشارِ کتابِ هنر شفاف اندیشیدن به دست آورد. او و همسرش، سابینه رید[2]، دو فرزند به نامهای نوما و آوی دارند.
نگاهی بر آثار رولف دوبلی:
کتابهای رولف دوبلی به طور کلی به دو حوزهی داستانی و غیرداستانی تقسیم میشوند؛ رمانهای او در ایران شناختهشده نیستند و مخاطبان فارسیزبان، او را به سبب نگارش کتابهای غیرداستانیاش میشناسند که از میان آنها، به معرفیِ بهترین آثار میپردازیم.
1. هنر شفاف اندیشیدن [3]:
این کتاب به بررسیِ 99 مورد از خطاهای شناختی یا انحراف از منطق میپردازد؛ تلههایی که ذهنتان برای شما میسازد! نمیدانیم اگر امکان خطاکردن از انسان سلب میشد چه سرنوشتی داشت؛ اما میتوان گفت شناخت و اصلاح _ یا حداقل کنترل _ خطاها نگرش و عملکرد ما را بهبود داده و کیفیت زندگیمان را افزایش میدهد؛ اینهمان هدفی است که کتاب دنبال میکند. پیش از هر چیز باید بدانیم که « این کتاب حاوی دستورالعمل نیست. در آن "هفت گام برای یک زندگیِ بیخطا" پیدا نخواهید کرد. خطاهای شناختی چنان در وجود ما رخنه کردهاند که نمیتوانیم به طور کامل از شرشان خلاص شویم. خاموش کردن آنها نیازمند ارادهی فوق بشری است، اما درواقع هدف اصلی ما این نیست. همهی خطاهای شناختی مهلک نیستند، حتی وجود برخی از آنها برای یک زندگی موفق ضروری است. هر چند ممکن است این کتاب کلید شادمانی را در خود نداشته باشد، دست کم میتواند مانند بیمهای در برابر ناخوشیهای خودخواسته عمل کند. ...اگر ما بتوانیم بزرگترین خطاهای فکری را بشناسیم و از آنها در زندگی شخصی، شغلی یا در دولتمان پرهیز کنیم، ممکن است شاهد جهشی در موفقیت خود باشیم. نیازی به حیلههای جدید، طرحهای نوین، ابزار غیرضروری و کارهای طاقتفرسا نیست؛ تمام آنچه ما بدان نیاز داریم، پرهیز از بیخردی است. »[4]
رولف دوبلی در این کتاب با زبانی ساده و خالی از تکلّف و اصطلاحاتِ تخصصی و علمی، به روشِ تمثیلی _ که همانا کارآمدترین روش در آموزش است _ و با ضمیمه کردن شواهدی از آزمایشهای مرتبط، شماری از خطاهای ذهنی را تشریح کرده و گاه به ارائهی راهحلهای ممکن نیز پرداخته است. نگاهی گذرا به چند مورد از این عناوین خالی از لطف نیست.
خطای بقا: دامی آشنا و وسوسه برانگیز! به سادهترین بیان، خطای بقا به این معنا است که اغلبِ ما احتمال موفقیت خود را بیش از احتمال شکست میبینیم؛ شانس موفقیتِ کسب و کار جدید، تبدیل شدن به یک ستارهی سینمایی، قهرمان ورزشی و... . در این میان رسانهها به طرز چشمگیری به این خطا دامن میزنند؛ آنها هرگز کارآفرینانِ شکستخورده، عشقانِ ناکامِ سینما و افرادِ ناموفق در رسیدن به عرصهی ورزشِ حرفهای را به نمایش نمیگذارند بلکه دقیقا برعکس، تنها افراد موفق در تیترهای خبری و قاب تلویزیونها جای دارند. این تمرکزِ رسانههای جمعی بر چهرههای موفق، ناخودآگاه خطای بقای ما را تشدید کرده و به ما این اطمینان را میدهد که قطعا ما هم به زودی ستارهی درخشانی خواهیم شد. مقصود آن نیست که از آرزوها و خواستههایمان دست بکشیم یا شکست را پیش از تلاش کردن بپذیریم؛ مسئله این است که باید دانست در کنار توجه به چهرههای موفق، گورستانی عظیم از ناموفقها نیز وجود دارد. « قدم زدن در این قبرستان، ناخوشایند ولی برای شفاف شدن ذهنت لازم است. »[5]
توهمِ بدنِ شناگر: شناگران حرفهای را با آن بدنهای زیبا و ورزیده در مسابقاتِ المپیک میبینیم و با خود فکر میکنیم :«به به آفرین! بد نیست من هم هفتهای چند روز به تمرین شنا بروم». مدلهای برندهای مشهور پوشاک و لوازم آرایشی را دنبال میکنیم و گمان میکنیم به خاطر استفاده از آن محصولات است که اینچنین بینقص به نظر میرسند. حواست را جمع کن دوستِ من! دچار یک خطای شناختی شدهای. انجامِ یک فعالیت یا استفاده از یک محصول یا رفتن به یک دانشگاهِ معتبر لزوما ما را به نسخهی ایدهآل ذهنیمان تبدیل نمیکند. موضوع سادهاست: شناگران به سبب قابلیتهای بدنیشان شناگر شدهاند، مدلها به سبب زیباییشان و دانشآموختگانِ هاروارد... « درنتیجه هر وقت ترغیب میشوی توان خود را صرفِ برخی کارها کنی، حواست را جمع کن؛ از شکمِ شش تکه و ظاهر آراسته و درآمد بالا گرفته تا عمر طولانی و یک رفتار بخصوص و شادمانی. ممکن است در دامِ توهمِ بدنِ شناگر بیفتی. قبل از اینکه تصمیم بگیری کار را شروع کنی، به آیینه نگاه کن و دربارهی چیزی که میبینی با خودت صادق باش. »[6]
تایید اجتماعی (غریزهی جمعگرایی): اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانهای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است؛ جملهای حکیمانه از سامرست موام که به وضوح خطای تایید اجتماعی را آشکار میکند. این خطای شناختی _مانند بسیاری دیگر از آنها_ ریشه در تاریخ بشریت دارد. فرض کنید در چند میلیون سال پیش نیاکان ما به شکار میروند، ناگهان یکی از آنها شروع به دویدن میکند؛ به یقین دیگران هم بدون لحظهای درنگ و یا فکر کردن دربارهی دلیلِ منطقی و بنیانهای فلسفیِ کنشِ فردِ گریزان، عملِ او را تقلید میکنند. به بیان سادهتر، ژنهای ما از زمانی دور به امکانِ باقی ماندن در چرخهی حیات _ که مغز ما در درجهی اول از اساس برای آن طراحی شده است_ از طریق پیروی و همراهی با گروه، باور پیدا کردهاند. حال ممکن است بپرسیم:«خطای تایید اجتماعی چطور ممکن است خطرساز باشد؟» شاید در وهلهی اول این خطا چندان آسیبرسان جلوه نکند؛ اما در دنیای اقتصاد، مذهب ، تبلیغات و... ابتلا به آن ممکن است فاجعهآفرین باشد.
خطای هزینهی هدررفته: «فیلم افتضاح بود. بعد از یک ساعت، درگوش همسرم گفتم «پاشو برویم خانه.» گفت «بههیچوجه. قرار نیست سی دلارمان را دور بريزيم.» با اعتراض گفتم «اين توجیه درستی برای ماندن نیست. پولمان همین الان هم خرج شده. اینجا با خطای هزینهی هدر رفته مواجه شدهايم٬ نوعی طرز فکر اشتباه!» آنچنان به من چشمغره رفت که انگار تازه یک لیموترش را گاز زده. خب٬ من قبول دارم که دربارهی این موضوع زیادهروی میکنم که خودش خطایی است به نام تغییر شکل حرفهای. چه بمانیم و چه برویم، سی دلار را خرج کردايم. بنابراین، این عامل نباید در تصمیم ما نقش داشته باشد. با گفتن این جملات٬ تلاش کردم موضوع را روشن کنم. نیازی به گفتن نیست که در نهایت تسلیم شدم و در صندلیام فرو رفتم.
روز بعد؛ در یک جلسهی بازاریابی شرکت کردم چهار ماه از شروع فعالیت کمپین تبلیغاتی میگذشت. حتا یکی از اهدافمان هم محقق نشده بود. بهنظر من بهترین راه، انصراف از کمپین بود اما مدیر تبلیغات با اصرار میگفت «ما سرمایهگذاری زیادی برایش انجام دادهايم. اگر الان متوقفش کنیم؛ یعنی همهی این هزینهها بیدلیل بوده.» او هم قربانی دیگر خطای هزینهی هدر رفته است.
یکی از دوستانم سالها از رابطهی عاشقانهی پُرمشکلش زجر میکشید. نامزدش بارها و بارها به او خیانت میکرد. هر دفعه هم پشیمان برمیگشت و التماس میکرد که دوستم اورا ببخشد، او میگفت «انرژی زیادی صرف این رابطه کردهام و کنار گذاشتنش کار اشتباهی است.» یک مورد کلاسیک از خطای هزینهی هدر رفته.»[7]
ساده و مهلک؛ خطایی که میتواند تمام زندگیمان را تباه کند! ما به طرزی باورنکردنی از رها کردنِ هر چیزِ مضر، بیمصرف یا بیاهمیتی که برایش هزینه کرده باشیم _ پول، وقت، احساس و..._ ناتوان هستیم. اگر یک رابطهی عاطفیِ مخرب داریم که زمان زیادی از آغاز آن میگذرد، اگر سهامی را با مبلغی گزاف خریدهایم و اکنون قیمتش افت کرده است، اگر پولمان را صرف خریدن بلیط برای دیدن فیلمی کردهایم و مزخرف از آب درآمده واگر ... اگر.... اگر ..... نمیتوانیم هزینههایمان را نادیده بگیریم و گاه فراموش میکنیم که "جلوی ضرر را از هرجا بگیری، منفعت است". ما میترسیم بپذیریم اشتباهی کردهایم و باید از آن دست بکشیم؛ ساده هم نیست چون برایش هزینه دادهایم؛ گاهی پول، وقت، انرژی، عاطفه و گاه تمام عمرمان را.
هنر شفاف اندیشیدن دهها مثال دیگر از خطاهای این چنینی دارد: خطای تایید، اثرِ مقایسهای، خطای نتیجه، تضادِ انتخاب، اثر مالکیت، خطای کمبود و.... دوبلی به سادهترین، روانترین و کوتاهترین شکل ممکن مسائل را توضیح میدهد؛ در کتابش خبری از جملات خشک و عصاقوتداده، گیجکننده و دیریاب و ملالآور و خستهکننده نیست؛ گاه طنزی شیرین را نیز چاشنیِ نوشتارش میکند.
کتاب هنر شفاف اندیشیدن را ناشرانی چون نشر چشمه ( مترجمان: عادل فردوسیپور، بهزاد توکلی و علی شهروز)، نیک فرجام (مترجم: پیمان اصلانی)، خواندنی (مترجم: بهروز واثقی) و.... منتشر کردهاند.
2. هنر خوب زندگی کردن ( زیستن ) [۸]:
زندگی خوب چه مولفههایی دارد؟ ما از زندگیمان چه میخواهیم؟ چطور باید زندگی کرد و... این سوالات همواره و در مراحل و مقاطع گوناگونی از زندگی ذهنمان را قلقلک میدهند. این کتاب به تحلیلِ 52 عنوان از راهکارها و میانبرهای ذهنی میپردازد؛ ابزارهای ذهنی که در نهایت به تصمیمگیریهای هوشمندانهتر و تغییر نگرشی مثبت منتهی میشود؛ البته که تضمینی برای تبدیل زندگیمان به نمونهای رویایی نمیدهند اما دستکم در ارتقاء سطح عملکرد ما کارآمد خواهند بود. به نظر میرسد « دنیا آنقدر پیچیده است که نمیتوان آن را در قالبِ یک ایدهی کلی بهاضافهی چند اصل تبیین و تشریح کرد. ما به یک جعبهی ابزار ذهنی با انواعِ ابزارها احتیاج داریم تا بتوانیم دنیا را بشناسیم، در عین حال در عمل و در زندگی کردن هم به یک جعبهی ابزار نیاز داریم. »[۹] و این همان چیزی است که رولف دوبلی، خود آن را « فلسفهی کلاسیکِ زندگی برای قرن بیستو یکم » توصیف میکند.
نویسنده به روزنههای متعددی از ذهنیت ما گریز میزند و نشانمان میدهد که گاه مسائل ساده و پیشپا افتاده چه اندازه جدی هستند و گاه مسائل بغرنج را که ساده میتوان حل کرد. برخی از دیدگاههای دوبلی با نگرش عرفی و عمومی مطابقت چندانی ندارند و شاید نتوانیم تمام عقایدش را بپذیریم؛ اما قطعا خواندن این کتاب آموزههای مفیدی را در پی دارد.
در یکی از فصول کتاب دوبلی از ترفندی یاد میکند که میتواند احساس باخت و افسوس ما در زندگی را _ به خصوص در مسائل مالی _ به رضایتی نسبی بدل کند. او توصیه میکند خونمان را برای مبالغ اندک اختلافِ قیمتها کثیف نکنیم، هزینهها را پیش از استفاده از خدمات پرداخت کنیم _ تا خاطرهی خوش لحظات پایانی با پرداختِ مبالغ گزاف تلخ نشود _، به جای جنگیدن با آنچه تغییرش خارج از محدودهی توانمندی و عاملیتِ ماست، انرژی خود را صرف تقویتِ «پذیرش» در خود کنیم و... .
در بخشی دیگر نویسنده از رویکردی مهم و کاربردی برای بهبود عملکرد در پیشبرد اهداف و مسئولیتها یاد میکند: « هیچ برنامهی بینقصی وجود ندارد چون پیشبینیِ تهدیدها غیر ممکن است ... بیشترین سوءبرداشتی که با آن مواجه میشویم این است که زندگیِ خوب یک حالت یا وضعیتِ پایدار است، در حالی که زندگی خوب تنها با تطبیق [و تصحیح] مدام حاصل میشود. »[۱۰] بنابراین لطفی در حق خودت بکن؛ از تلاش برای دستیابی به یک نسخهی بینقص و برنامهای دقیق و بیکموکاست در زندگی دست بکش و به اصلاحاتِ کوچکِ همیشگی پناه ببر. اصلاحات نشانهی ضعف در رویکرد کلان نیستند بلکه سازندهی یک فرایندهِ پیوستهی رو به تکاملاند.
و اما پاسخِ منفیِ پنچ ثانیهای: تا به حال چند بار از پذیرش خواهشی برای یک لطف کوچک در حق یک دوست، همکار، آشنای قدمی و... پشیمان شدهاید؟ البته زیاد؛ من هم همینطور. قصدمان لطف کردن است؛ اما در نهایت به نظر میرسد برای کمک به دیگری به خودمان صدمه میزنیم. دوبلی معتقد است _ بر اساس یک مجموعه آزمایشهای زیستی _ این «مرضِ راضی کردنِ دیگران» ریشهی زیستشناسی دارد. از میلیونها سال پیش گونههای تکاملیافتهی حیوانات _ مانند میمونها و شامپانزهها و..._ از روشی موسوم به «معامله به مثل» برای تضمینِ بقای خود استفاده میکردهاند. این رفتار درواقع یک «نوعدوستیِ دوجانبه» است؛ من امروز از شکارم _ غذایم _ به تو میدهم چون میدانم فردا اگر شکار نکنم، تو لطفم را جبران خواهی کرد. این میل در انسان نیز _ به عنوانِ یک از حیواناتِ پیشرفته و هوشمند _ دیده میشود البته به نوعی تکاملیافتهتر. این نگرش کاربردهای مفیدی هم دارد اما مسئله جایی تبدیل به بحران میشود که پذیرشِ درخواستهای دیگران به عنوان یک وظیفه، روند عادی زندگی ما را مختل میکند؛ در چنین مواقعی راهحل پنج ثانیه سکوت و یک نهِ قاطع است.
کتاب هنر خوب زندگی کردن را ناشرانی چون چشمه (مترجمان: عادل فردوسیپور، بهزاد توکلی و علی شهروز)، مهرگان خرد (مترجمان: امید کریمپور و علی نصراللهی) و... منتشر کردهاند
3. دیگر اخبار نخوانید [1۱]:
عنوانی عجیب و پرسشبرانگیز! در روزگاری زندگی میکنیم که انسان در مرکز طوفانی از اخبار و هجوم رسانههای جمعی قرار دارد. تغییرات چشمگیرِ تکنولوژی، ظهور رسانههای جمعی و شبکههای مجازی و گسترشِ سرسامآورِ خبرها ما را گرفتار کرده است؛ به آنها ابتلا پیدا کردهایم و در نبودشان احساس نقصان میکنیم، احساس بیاطلاعی و جاماندن از قافله... ؛ اما علت این وابستگی و نیاز چیست؟ اعتیاد به اخبار چه مضراتی دارد و ترکِ آن چگونه به ما برای ارتقاء کیفیت زندگیمان کمک خواهد کرد؟ رولف دوبلی در این کتاب با رویکردی جالب و هنجارشکنانه به سراغ دنیای اخبار رفته و عمق آن را موشکافی میکند و در نهایت از جمیعِ مباحث مطرح شده یک توصیهی دوستانه و خیرخواهانه به ما میکند: « دیگر اخبار نخوانید. »[1۲]
نویسنده از زوایای گوناگونی اخبار را مورد بررسی قرار میدهد و سعی میکند با رویکردی علمی، ضرورتِ ترکِ آن را تشریح کند. او که خود در زمرهی معتادینِ اخبار بوده _ درواقع رولف دوبلی از نوعی آزمایشِ شخصی به یک فلسفهی زندگی رسیده است _ و کتاب را ده سال پس از ترک اعتیادش نوشتهاست، تجربیات شخصی و برنامههای تمرینی _ در دو سطح آسان و سختگیرانه _ کارآمدی را نیز در ضمن مباحث نظری، به سمع و نظر مخاطبان میرساند. او در 35 فصلِ کوتاه، در نهایت سادگی توضیح میدهد اخبار با ویژگیهایی چون «بیاهمیت بودن»، «انفعالگرایی»، «تاییدِ اشتباهات»، « اندیشه گریزی»، «فریبکاری»، «توهمزایی»، «تشویقِ تروریسم» و... چگونه با ما آسیب میزند. « دیجیتالسازی اخبار را از یک سرگرمیِ بیضرر به سلاحِ کشتارِ جمعی تبدیل کرده که مستقیما سلامتِ روانیِ ما را نشانه رفته است. باید از سرِ راهش کنار برویم. نکتهی مهمی که باید اینجا به آن توجه شود این است که شما با محدود کردنِ مصرفِ اخبار، چیزی را فدا نمیکنید بلکه چیزهای ارزشمندی به دست میآورید: زمانی بیشتر و نگرشی تازه برای تشخیص آنچه واقعا مهم است، آنچه شما را واقعا خوشحال میکند. »[1۳]
شاید اخبار تا پیش از ظهورِ اینترنت این اندازه درگیرکننده نبود؛ نه لینکِ پیوندی وجود داشت، نه منبعِ بیپایانی از سایتها و صفحات و...؛ اما « حالا دیگر هیچ وقت نمیتوانید خواندن اخبار را تمام کنید؛ ممکن نیست. همیشه یک عنوانِ جدید برای خواندن وجود دارد و درست زمانی که خواندن آنها را تمام کنید، دیگران عناوینِ جدید و اخبار جدید گذاشتهاند [1۴].»
وقتی اخبار را دنبال میکنیم حسِ مطلع بودن و آگاهی داریم، احساسِ کاذبِ حاصل از آگاهیهای سطحی؛ اخبار به ما حس باسوادی و دانش و نوعی سرمستی و نشئگی میدهد؛ اما این تنها یک روی سکه است؛ روی دیگر آنکه منافع و قدرتها کمتر اجازهی لمس شدن آن را میدهد، اضطراب، بدبینی و ناخوشی است. « اخبار با ذهن همان کاری را میکند که قند با بدن: اشتها آور، به راحتی قابل هضم و بسیار مضر است. رسانهها تنقلاتی به خوردمان میدهند که طعم خوبی دارند اما هیچ اثری در فرونشاندن عطش ما برای دانستن ندارند. »[1۵]
دیگر اخبار نخوانید!
نویسنده: رولف دوبلی ناشر: فرهنگ نشر نو قطع: شمیز،رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجودامروز اخبار به عنوانِ یک تجارت، به این شکل بر ذهنیت ما مسلط میشود و آنچنانکه خود میخواهد آن را تغذیه میکند:« سیستم عصبی مرکزی ما با شدت نامتناسبی به محرکهای برآمده از شهوت، رسوایی، احساساتگرایی، امور تکاندهنده، شخصی ..... پاسخ میدهد و [از طرفی] با ضعفِ نامتناسبی نسبت به اطلاعات انتزاعی، مبهم، پیچیده، کُند و در همتنیده که نیاز به درجاتی از تفسیر دارد واکنش نشان میدهد. .... رسانههای خبری اعم از بزرگ و کوچک، محسورِ امور فوری و دمدستی [یعنی دقیقا همان چیزی که ذهن ما به آن واکنشِ مثبت نشان میدهد] هستند ... این نحوهی عملکرد الگوی کسب و کار آنها است. .... هر چیز ظریف و پیچیده و انتزاعی، هر امر کمشتاب و اندکی پیچیده را، هم رسانهها و هم خود ما به طور سیستماتیک پس میزنیم، در صورتی که همین محتوا است که درواقع اهمیت بیشتری برای زندگی ما دارد و درک ما را از جهان گسترش میدهد. »[1۶]
نویسنده در ادامه پس از تشریح اینکه اخبار چگونه آرامش ما را سلب میکند، وقتمان را تلف میکند، در عمق اهمیت چندانی ندارد، مانع اندیشیدن میشود و... ادعا میکند حتی اگر اخبار را طور کامل از زندگی خود حذف کنیم، اخبار واقعا مهم به گوش ما خواهد رسید و راهِ خود را به سوی ما باز خواهد کرد؛ البته با خساراتِ کمتر. در نهایت اگر توانستیم اخبار را ترک کنیم و زندگی خود را پس بگیریم چنین میشویم: « میتوانم اثراتِ این آزادی را به طور دست اول بفهمم و احساس کنم و گزارش بدهم: بهبود کیفیت زندگی، تفکر شفافتر، بینش باارزشتر و زمان بسیار بیشتر. »[1۷]
کتاب دیگر اخبار نخوانید را ناشرانی چون چشمه (مترجمان: عادل فردوسیپور، بهزاد توکلی و علی شهروز)، مهرگان خرد (مترجم: امید کریمپور)، فرهنگ نشر نو (مترجم: فائزه طباطبایی) و.... منتشر کردهاند.
[1]- Rolf Dobelli
[2]- Sabine Reid
[3]- (The Art of Thinking Clearly (2013
[4]- دوبلی، رولف (1394)، هنر شفاف اندیشیدن، ترجمهی عادل فردوسیپور، بهزاد توکلی و علی شهروز، تهران، چشمه، صفحهی 16
[5]- دوبلی، 1394: 19
[6]- دوبلی، 1394: 22
[7]- دوبلی، ۱۳۹۴: ۲۹ و ۳۰
[۸]- The Art of good life (2017)
[۹]- دوبلی، رولف (1397)، هنر خوب زندگی کردن، ترجمهی عادل فرودوسیپور، بهزاد توکلی و علی شهروز، تهران، چشمه، صفحهی 11
[۱۰]- دوبلی، 1397: 19
[1۱]- Stop Reading the News (2020)
[1۲]- این کتاب با ترجمههای دیگری نظیرِ «پیگیرِ اخبار نباشید» و «اخبار را دنبال نکنید» نیز به فارسی منتشر شده است.
[1۳]- دوبلی، رولف (1399)، دیگر اخبار نخوانید، ترجمهی فائزه طباطبایی، تهران، نشر نو، صفحهی13
[1۴]- دوبلی، 1399: 19
[1۵]- دوبلی، 1399: 26
[1۶]- دوبلی، 1399: 48 و 49
[1۷]- دوبلی، 1399:22