رنج
خوب است هنرمند درگیری و استرس را درک کند. میتوانی از اینها ایده بگیری. ولی مطمئن باش اگر استرسات زیاد باشد، توان خلق کردن را از کف میدهی. درگیری زیاد نیز راه را بر خلاقیت تو خواهد بست. قرار است درگیری را درک کنی، نه اینکه در آن به سر بری.
در قصهها، در دنیاهایی که واردشان میشویم، رنج، سردرگمی، تیرگی، تنش و خشم وجود دارد. قتل و انواع چیزهای دیگر وجود دارد. ولی لزومی ندارد که فیلمساز رنج بکشد تا بتواند رنج را نمایش دهد. میتوانی آن را نمایش دهی، شرایط انسانی، کشمکش و تضاد را نمایش دهی، ولی لازم نیست خودت متحمل آن شوی. آن را طراحی میکنی و درگیرش نمیشوی. بگذار شخصیتهای تو رنج بکشند.
عقل سلیم میگوید: هرچه هنرمند بیشتر رنج ببرد، خلاقیت او کمتر میشود. امکان لذت بردن از کار و کارِ خوب کردن در او کمتر میشود. همینجا ممکن است برخی ونسان ونگوگ را مثال بزنند که با وجود – یا بهدلیل – رنج بردن، نقاشیهای بزرگی خلق کرده است. ولی به باور من، اگر رنج و عذاب دامنگیر ونگوگ نبود، به مراتب بهتر و قویتر از این عمل میکرد. من عظمت او را ناشی از رنج بردن نمیدانم، ولی شادیاش را ناشی از نقاشی کردن میدانم.
برخی هنرمندان تصور میکنند خشم، افسردگی یا چیزهای منفی انگیزهبخش آنهاست. فکر میکنند باید آن خشم و ترس را حفظ کنند تا بلکه در کار خود از آن بهره بگیرند. آنان علاقهای به شادی ندارند – حالشان از شادی به هم میخورد. انگار شادی باعث میشود انگیزه یا قدرتشان را از کف بدهند.
ولی اگر مراقبه کنی انگیزه، خلاقیت و قدرت خود را از دست نمیدهی. درواقع هر قدرت مراقبه کنی و تعالی یابی، آنها بیشتر میبالند و تو این را درک میکنی. وقتی به ژرفای درون شیرجه بزنی، نسبت به همه وجوه زندگی درکِ به مراتب بیشتری پیدا میکنی؛ یعنی ادراک تو افزایش مییابد، تجسمت قویتر میشود و شرایط انسانی برایت شفافتر میگردد.
اگر هنرمندی، باید خشم را بشناسی بیآنکه اسیرش شوی. برای خلاقیت باید انرژی داشته باشی؛ باید زلال باشی. باید بتوانی ایده صید کنی. باید آنقدر قوی باشی که بتوانی فشار و استرس باورنکردنی این دنیا را تابآوری. پس بهتر است منبع این قدرت، زلال شدن و انرژی را تقویت کنی – به درون شیرجه بزنی و آن را احیا کنی. عجیب است، اما من آن را به واقع تجربه کردهام. سعادت عین جلیقه ضدگلوله است. محافظ تو است. اگر سعادت کافی داشته باشی، شکستناپذیری. وقتی آن چیزهای منفی محو شدند، ایدههای بیشتری میگیری و درک بیشتری از آنها پیدا میکنی. به آسانی برانگیخته میشوی و انرژی و زلالیِ بیشتری کسب میکنی. آنگاه دست به کار میشوی و آن ایدهها را به هر رسانهای که بخواهی برگردان میکنی.
دیوید لینچ، صید ماهی بزرگ، چاپ چهاردهم ،مترجم علی ظفر قهرمانی نژاد ، نشر بیدگل
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی