کتاب ارمیا
نویسنده: رضا امیرخانی
دستش را بالا برد. بهرغم میل شدیدش به استفاده از کلون، زنگ زد. در با صدای نالهای که از درهای چوبی قدیمی میآید، باز شد.
جلو در قامت بلند مصطفا، با لبخندی روی چهره جا گرفته بود. هر دو میخواستند زودتر سلام کنند. اما چشمها اجازه نمیدادند. دو آوای سلام به هم پیچیدند و یکی شدند. هر دو خندیدند. ارمیا گفت: «اگر میگذاشتی یکی زودتر سلام کند هفتاد حسنه برده بودیم.»
- 35، 35 مساوی. قبوله؟
- بزن قدش.
دستها همدیگر را در آغوش گرفتند.
اندکی بعد دستهای بزرگ مصطفا شانههای عریض ارمیا را به خود فشردند. انگشتهای مصطفا راهی میان موهای پیچیده و شانهنخورده و مشکی ارمیا گشودند و تا انتهای ریش بلندش کش آمدند و بعد هر دو با شرمی نامعلوم همدیگر را بوسیدند. انگار که سالهاست همدیگر را ندیدهاند. دو روز بیشتر نبود که از جبهه آمده بودند.- نام کتاب: ارمیا
- ناشر : افق
- تعداد صفحات: 304
- شابک: 9789643697662
- شماره چاپ: 30
- سال چاپ: 1396
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
سفر به سرزمین ناشناختهها
مروری بر کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ نوشتهی رضا امیرخانی
رهش
برگرفته از کتاب "رهش" نوشته رضا امیرخانی، نشر افق
35، 35 مساوی. قبوله؟
بخشی از کتاب «ارمیا» اثر رضا امیرخانی
کتاب های پیشنهادی