کتاب عامه پسند

نویسنده: چارلز بوکوفسكی

اشتباه می‌کردم. هیچ‌کس توی دفتر نبود. دور میزم چرخیدم و پشتش نشستم. احساس غریبی داشتم. خیلی چیزها با هم جور درنمی‌آمدند. منظورم دفتر وکیل است؛ چرا آن مردک داشت روزنامه‌اش را برعکس می‌خواند؟ آن آدم جایش توی مطب روان‌پزشک بود. شاید فقط صفحه‌ی اول روزنامه برعکس بود و صفحه‌های لایی سرجای‌شان بودند. آیا خدا وجود داشت؟ گنجشک قرمز کجا بود؟ کلی مسئله بود که باید حل می‌کردم. صبح از خواب بیدار شدن مساوی بود با روبه‌رو شدن با دیوار سفید کائنات. شاید باید به میخانه می‌رفتم و یک پنجم دلاری خرج می‌کردم. سعی کن همه چیز را فراموش کنی. شاید باید به یک مسابقه بوکس بروم و ببینم که دو حریف چه‌طور دمار از روزگار هم درمی‌آورند. ولی مشکلات و رنج تنها چیزهایی هستند که یک مرد را زنده نگه می‌دارند. یا شاید هم اجتناب کردن از مشکلات و رنج. خودش کاری تمام‌وقت است. بعضی وقت‌ها آدم موقع خواب هم آسایش ندارد. آخرین خوابی که دیدم این بود که زیر یک فیل خوابیده‌ام. نمی‌توانستم تکان بخورم و آقافیله هم داشت یکی از بزرگ‌ترین سنده‌هایی را که تا حالا دیده‌ای بیرون می‌فرستاد. سنده داشت می‌افتاد پایین که گربه‌ام – همبرگر – پرید روی سرم و بیدار شدم. اگر این خواب را برای روان‌پزشک تعریف کنی چیز وحشتناکی ازش می‌سازد. چون داری پول زیادی به او می‌دهی باید حتما مطمئن شود که حالت را به اندازه کافی بد کرده. به تو خواهد گفت که سنده نماد آلت است که تو یا از آن می‌ترسی یا آن را می‌خواهی. مزخرفاتی از این دست. من فقط یک سنده‌ی بزرگ فیل خواب دیده‌ام. همین و بس.

بعضی وقت‌ها چیزها همانی هستند که می‌بینی، نمی‌شود انتظار بیشتری ازشان داشت.

 بهترین کسی که می‌تواند خوابی را تعبیر کند خود همان کسی است که خواب را دیده. پولت را بگذار توی جیبت بماند. یا برو روی یک اسب خوب شرط ببند. یک جرعه ساکی سرد خوردم. گوش‌هایم باز شدند. کمی حالم بهتر شد. مغزم داشت یواش‌یواش گرم می‌شد. هنوز نمرده بودم، ولی داشتم به سرعت می‌گندیدم. کی توی این وضعیت نبود؟ همه‌مان مسافر این کشتی سوراخ بودیم و دل‌مان هم خوش بود که زنده‌ایم. مثلا به کریسمس فکر کنید. آره، این کریسمس لعنتی را از این‌جا ببرید! کسی که کریسمس را راه انداخته برای بقیه خرحمالی مفت نکرده. همه‌ی ما باید بیشتر آت‌وآشغال‌مان را دور بریزیم تا بفهمیم که کجاییم. نه، نه این‌که ببینیم کجاییم، بلکه ببینیم کجا نیستیم. هرچه بیشتر خرت‌و‌پرت دور بریزی، بهتر می‌بینی. چیزها وقتی برعکس حرکت می‌کنند راه را درست می‌روند. عقب‌عقب راه برو و ببین که چه‌طور نیروانا خودش روی زانویت می‌پرد. مطمئن باش.

افزودن به پاکت خرید 105,000 تومان

کتاب عامه پسند

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

با عیاشی زندگی چطور می‌گذرد؟

مروری بر کتاب هزار پیشه نوشته‌ی چارلز بوکوفسكی

چون یک روز خورشید شروع به افتادن کرد

مروری بر کتاب قصه‌ گو نوشته‌ی ماریو بارگاس یوسا

آتوسا مشفق: کتاب‌ های مورد علاقه‌ام را از ذهنم پاک می‌کنم

رمان نویس امریکایی می‌خواست نویسنده لولیتا باشد و حین خواندن کتاب خانواده جاودان تاک دچار بحران وجودی شده بود

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 105,000 تومان