کتاب لیلی و اختاپوس
کتاب لیلی و اختاپوس
1 عدد
به عقب کشتی میروم و اسلحه کوسیکشی را آماده میکنم تا آبهای پشت سرمان را هدف بگیرد. به لیلی نشان میدهم چطور با بینیاش جهت اسلحه را تغییر بدهد. چند تا از کلکهایی که درباره شلیک کردن بلدم را یادش میدهم. مثلا اینکه باید قنداق اسلحه را روی شانهاش بیاندازد و تنه اسلحه را به گونهاش بچسباند. بهش یاد میدهم چطور به هدف در حال حرکت شلیک کند. این کلکها را از پدر ناتنیام یاد گرفتهام که خودش یک پا این کاره است. لیلی گوش میکند و مصممانه سر تکان میدهد.
بیب! بیب!
ژرفاسنج متوجه چیزی در قسمت انتهایی کشتی شده. من دوباره به اتاقک برمیگردم و به لیلی میگویم: «پشت سرمونه و داره راست میاد سمتت.» میبینم که یکی از پنجههایش را روی ماشه اسلحه کوسه کشی میگذارد. اختاپوس چهل فیت آن طرفتر است. سی. بیست. «آروم! آروم! آماده شو فرمان که دادم شلیک کنی.»
لیلی با دقت نشانهگیری میکند.
من سمت ژرفاسنج برمیگردم. ده فیت دیگر مانده.
لیلی برای آخرین بار با بینیاش نوک اسلحه را به اندازه یک تار مو جابهجا میکند.
نه! جایی! که! اختاپوس! هست! بلکه! جایی! که! قراره! باشه!
«آتش!»
ماشه را میکشد.
صفحه 204