مجله اندیشه پویا شماره ۸۴
روایتی از دو ماه مراوده و گفتوگو با احمدرضا احمدی که شاعر معنای مفقود زندگی در شعر فارسی است
همیشه در سایههای تابستان میمانم
جغرافیای شعر؛ بیمارستان
حالا که این روایت را مینویسم احمدرضا احمدی برای بار نوزدهم در چهل و پنج سال اخیر از بیمارستان مرخص شده به خانه بازگشته و پس از یک روز باز به بیمارستان بازگشته است. همان روزها که با هم صحبت میکردیم، یک بار گفت که پس از انقلاب هجده بار در بیمارستان بستری شده است. چند سکتهی مغزی و قلبی را پشت سر گذاشته و برای بیماریهای مختلفی کارش به بستری در بیمارستان کشیده است. تأکید هم میکرد که باور میکنی؟ هجده بار!». بنابراین احمدرضا همان طور که بسیاری از شعرهایش را وقتی در ایوان خانهاش پشت شمعدانیها نشسته و نوشته پس از بیست بار بستری روی تخت بیمارستان هم کم شعر ننوشته فرقش در این است که وقتی سر پا نیست نقاشی تعطیل میشود. دیروز برای چندمین بار خوردم زمین عصا همراهم نبود وقتی نمیتوانم بنشینم شعر میتوانم بنویسم اما نقاشی تعطیل میشود. دیشب تا صبح ناله کردم دندههام ضرب دیده میترسم بروم عکس بگیرم چون رادیولوژیها آلودهاند؛ من کرونا بگیرم کارم تمام است.
صفحه ۳۵مشاهده و خرید نسخههای مجله اندیشه پویا