![روی جلد کتاب سگ های سیاه روی جلد کتاب سگ های سیاه](https://www.avangard.ir/uploads/product_photo/6/5444-d723efe4589b9690918c06e9d63e3035-l.jpg)
کتاب سگ های سیاه
مقدمه
از وقتی پدر و مادرم را در هشت سالگی در تصادف رانندگی از دست دادم، چشمم به پدر و مادر دیگران بود. این موضوع به خصوص در مورد سالهای نوجوانیام صدق میکرد، زمانی که خیلی از دوستانم پدر و مادرشان را مثل رخت کهنه دور میانداختند و من با اینکه از مصرف جنس دست دوم سرشکسته بودم ، ولی کمابیش وضع خوبی داشتم. دور و بر ما کم نبودند پدر و مادرهای بگویی نگویی افسردهای که دلخوشی بزرگشان این بود که دست کم بچه هفده سالهشان قدر جوکها، نصیحتها، آشپزی، و حتی پولشان را بداند. همان وقت من خودم هم چیزی در حد یک پدر بودم. آن روزها محیط اطراف مرا، ازدواج تازه و روبه نابودی خواهرم، جین، با مردی به نام هارپر تشکیل میداد. در فضای ناخوشایند آن خانه، خواهرزاده سهسالهام ، سالی، تنها بچه جین، عزیز کرده و نورچشمی من بود.
![پشت جلد کتاب سگ های سیاه پشت جلد کتاب سگ های سیاه](https://www.avangard.ir/uploads/product_photos_image/7/6155-f1cd9ddccce826a9622937db3802c9cd-l.jpg)
![روی جلد کتاب سگ های سیاه روی جلد کتاب سگ های سیاه](https://www.avangard.ir/uploads/product_photo/6/5444-d723efe4589b9690918c06e9d63e3035-l.jpg)