کتاب آن تک درخت انار
کتاب آن تک درخت انار
1 عدد
کنار مادر نزدیک در چوبی بزرگ ایستادم مادر به عادت با دست راستش دستم را محکم گرفته بود مبادا فرار کنم یا در آستانه پرواز جای دوری بروم با دست چپش سپر طاسی را گرفته بود که غذای پدرم در آن قرار داشت. ظرف بالایی پر بود از پلو ظرف میانی از خورشت بامیه با چند تکه گوشت و ظرف پایینی که مثل همیشه مادر آن را پر میکرد از دو سه خوشه انگور ریش بابا که پدر خیلی دوست داشت به مچ دست چپش هم کیسه ای نایلونی در آویخته بود با چند تکه نان مادر پای چپش را بر آستانه در چوبی بزرگ قرار داد و موقتاً دستم را رها کرد تا چند ضربه به در بزند و وانمود کرد مردی را که چند قدم آن طرفتر به دیوار تکیه داده نمی بیند. جوانی بود با دشداشه سیاه و سرش را بین دو دستش فروبرده بود و میگریست. این اولین بار بود که میدیدم جوانی گریه میکند تا آن لحظه تصور میکردم گریه مخصوص زنها و بچه هاست.
صفحه 12