کتاب سلطنت کوتاه پپن چهارم
1 عدد
در پاریس بهار مثل همیشه زیبا بود. تولید آن همه کالای سلطنتی و آن همه فرانسوی کارخانهها را ناچار کرد که یک نوبت کار اضافی بگذارند. برقراری دورة امید و امنیت حتی کاهش دستمزدها را قابل قبول میکرد.
همانطور که انتظار میرفت مادام با تغییر موقعیتش با واقعبینی و شور و حرارت برخورد کرد. از نظر او این مثل نقلمکان از یک آپارتمان به آپارتمان دیگر بود - البته در یک مقیاس بزرگ - با همان مسائل و مشکلات. برای چیزهایی که لازم داشت چند لیست تهیه کرد و نالید که شوهرش وظایفش را آن طور که باید و شاید جدی نمیگیرد.
«هزار تا کار باید انجام شود اما تو همهاش توی خانه میلولی.»
پِپَن با لحنی که نشان میداد به حرف او توجه نکرده جواب داد: «میدانم.»
«همهاش نشستهای چیز میخوانی.»
«میدانم عزیزم.»
«این چیست که توی چنین موقعیتی خواندنش این همه ضرورت دارد؟»
«ببخشید، چی گفتید؟»
صفحه ۶۷