کتاب بگذار دنیای بزرگ بچرخد
کتاب بگذار دنیای بزرگ بچرخد
چند زن سیاهپوست پشت در جمع شده بودند، بیشتر آنها لباسهایی مشکی به تن داشتند که بهنظر میرسید به آنها تعلق ندارند، پنداری لباسها را برای آن روز کرایه کرده بودند. آرایشهایشان هویت آنها را فاش میساخت، آرایشهایی تند و زننده، حتی یکی از آنها که به نظر بسیار خسته و وامانده میرسید، دور چشمانش را سایه نقرهای براق زده بود. پلیسها حرفهایی درباره روسپیها زده بودند؛ به ذهنم خطور کرد که شاید آن دختر جوان هم یکی از همانها بوده است. از سر قدردانی آهی گذرا کشیدم و سپس آگاهی از این موضوع سرد و بیروحم کرد، دیوارههای درونم به لرزش درآمدند. چطور آنقدر پست و حقیر بودم؟
صفحه 231
دستم را بگیر و گذشتهات را به طوفان بسپار
مروری بر کتاب بچههای عجیب و غریب یتیمخانهی خانم پرگرین نوشتهی رنسام ریگز
درمان شوپنهاور: زندگی در سایهی دهشتناکِ هستی
مروری بر کتاب درمان شوپنهاور نوشتهی اروین د. یالوم
«استعداد ممکن است موقتی باشد و کمتر کسی هم میتواند همهی عمر نگهش دارد»
بخشی از کتاب «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش» اثر هاروکی موراکامی