کتاب عدالت
1 عدد
البته این گزارش را برای رعایت مقررات مینویسم، به خاطر نوعی وسواس تا برود لای پروندهها. میخواهم خودم را مجبور کنم یک بار دیگر اتفاقهایی را پیش چشم بیاورم که منجر شد به آزادی یک قاتل و مرگ یک بیگناه. میخواهم یک بار دیگر به گامهایی فکر کنم که فریبخورده برداشتم، به اقداماتی که انجام دادم، به احتمالاتی که نادیده گرفتم، میخواهم یک بار دیگر، با دقت زیاد، فرصتهایی را که شاید هنوز برای اجرای عدالت مانده باشد بررسی کنم، اما این گزارش را بیشتر برای این مینویسم که وقت دارم، خیلی زیاد، دستکم دو ماه. الآن از فرودگاه برگشتهام (کافهها و بارهایی که بهشان سری زدهام هیچ؛ حال و روز فعلیام هم اهمیتی ندارد - مست مستم، ولی فردا باز هشیار میشوم). از فولکس واگنم پیاده شده بودم و رِوُلورم را از ضامن درآورده که هواپیمای غولپیکر با دکتر ایزاک کوهلِر ناله زد، غرید، بلند شد و در آسمان شب پرواز کرد سمت استراليا. یکی از شاهکارهای این مرد همین تلفن زدن به من بود. احتمالاً پیرمرد میدانست چه قصدی دارم؛ این را هم که پولی ندارم تا دنبالش پرواز کنم همه میدانند.