کتاب یکی بود یکی نبود

نویسنده: سید محمد علی جمالزاده

رَجُل سیاسی

می‌پرسی چه‌طور شد مرد سیاسی شدم و سری میان سرها درآوردم؟ خودت باید بدانی که چهار سال پیش مردی بودم حلاج و کارم حلاجی و پنبه‌زنی بود. روز می‌شد دو هزار، روز می‌شد یک تومان درمی‌آوردم و شام که می‌شد یک من نان سنگک و پنج سیر گوشت را هر جور بود به خانه می‌بردم. اما زن ناقص‌العقلم هر شب بنای سرزنش را گذاشته و می‌گفت «هی برو زه زه زه سر پا بنشین خایه بلرزان، پنبه بزن و شب با ریش و پشم تار عنکبوتی به خانه برگرد! در صورتی که همسایمان حاج‌علی که یک سال پیش آه نداشت با ناله سودا کند کم‌کم داخل آدم شده و برو بیایی پیدا کرده و زنش می‌گوید که همین روزها هم وكيل مجلس می‌شود با ماهی صد تومان دو هزاری چرخی و هزار احترام! اما تو تا لب لحد باید زه‌زه پنبه بزنی. کاش کلاهت هم یک خرده پشم داشت!»

بله از قضا زنم هم حق داشت، حاج‌علی بی‌سر و پا و يكتاقبا از بس سگ‌دوی کرده و شر و ور بافته بود کم‌کم برای خود آدمی شده بود، اسمش را توی روزنامه‌ها می‌نوشتند و می‌گفتند «دموکرات» شده و بدون برو و بیا وکیل هم می‌شد و مجلس‌نشین هم می‌شد و با شاه و وزیر نشست و برخاست هم می‌کرد. خودم هم دیگر راستش این است از این شغل و کار لعنتی و ادبار که بدترین شغل‌ها 

صفحه ۴۵ و۴۶

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب یکی بود یکی نبود

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

داستانی برای پذیرش تفاوت‌ها

مروری بر کتاب کودک مشکل زرافه‌ای نوشته‌ی جوری جان

کنسرو غول

معرفی کوتاه کتاب کنسرو غول نوشته‌ی مهدی رجبی

زیبا صدایم کن

معرفی کوتاه کتاب کودک زیبا صدایم کن نوشته‌ی فرهاد حسن زاده

کتاب های پیشنهادی