کتاب استانبول
کتاب استانبول
1 عدد
شاید اگر توضیح بدهم که چطور شد عادت شمردن کشتیها به سرم افتاد، موضوع بهتر دستگیرتان شود. در آن زمان – منظور اوایل دهه 1960 است – من و مادر و پدر و برادرم در یک آپارتمان کوچک مشرف به بوسفور در ساختمان پدربزرگام در جهانگیر زندگی میکردیم. من سال آخر دبستان بودم و بنابراین یازده سالم بود. ماهی یک بار ساعت شماطهدارم را که روی صفحهاش عکس زنگ بود، برای چند ساعت پیش از سحر کوک میکردم و نیمههای شب از خواب بیدار میشدم. بخاری را پیش از خواب خاموش میکردند و من نمیتوانستم خودم روشناش کنم، بنابراین کتاب زبان ترکیام را برمیداشتم و برای اینکه در آن شب زمستانی سردم نشود، به رختخواب اتاق غالبا خالی خدمتکار میرفتم و شعری را که میبایست برای مدرسه حفظ میکردم با صدای بلند میخواندم.
«ای پرچم، ای پرچم آسمان جای!
در آسمان به اهتزاز درآی!»