کتاب پرروترین دختر بر می گردد (2)
کتاب پرروترین دختر بر می گردد (2)
جنی درِ قفس را با دقت بست و قفل کرد. بعد با الیزابت رفت و نفس نفس زنان وارد کلاس شد. خانم رنجر تازه رسیده بود. سر جایشان نشستند. کلاس جغرافی بود و داشتند درباره استرالیا و زمینهای بزرگ پرورش گوسفندِ آنجا مطلب میخواندند. جنی روی صندلی ردیف اوّل جلوی الیزابت و جون نشست.
وسط کلاس، الیزابت یک موش سفید را دید که از پشت گردن جنی سرک میکشد! خود جنی هم متوجه شد. دستش را دراز کرد و هلش داد تا بیرون نیاید. الیزابت آن قدر خندهاش گرفته بود که جرأت نکرد سرش را بلند کند. وقتی سرش را بلند کرد، دید موشی سرش را از آستین چپ جنی بیرون آورده و با چشمهای صورتی رنگش به الیزابت نگاه میکند. بعد، دوباره مخفی شد.
جنی سعی کرد کاری بکند که موشی از آستینش روی شانهاش برود و بخوابد. اما موشی خوابش نمیآمد. خیلی هم سرحال و سرزنده بود. از همه جای جنی بالا میرفت و همهجا را بو میکشید.
صفحه 48