![روی جلد کتاب آینه های شهر روی جلد کتاب آینه های شهر](https://www.avangard.ir/uploads/product_photo/3/2163-60aa988162addfeb097115eee39367d4-l.jpg)
کتاب آینه های شهر
1 عدد
جادو
از همین رو در خفا بازی میکنیم.
ماريو وارگاس یوسا، در ستایش نامادری
بئاتریس بلاسکز هیجانزده منتظر بود موعدش سر برسد. زنک گفته بود:
- قبل از نصف شب نمیشود!
انگار زمان متوقف شده بود.
مدتی پیش به توصیهی یکی از دوستانش به آن خانه سر زده بود. زنک در مادرید به پیر افسونگران عشق شهره بود. در میان مشتریانش زنانی از هر سن و هر طینتی به چشم میخوردند. و شکایت و دلواپسی همه از یک چیز بود: عشق! اینجا پاتوق زنانی بود که تقلا میکردند با هزار و یک توطئه شوهرانشان را بند خانه و زندگی کنند، زنانی که از محبوبشان روی خوش ندیده و در بستر بیماری افتاده بودند، زنانی که شب و روز در فکر عاشقی خیالی میسوختند.
صفحه ۸۱
![پشت جلد کتاب آینه های شهر پشت جلد کتاب آینه های شهر](https://www.avangard.ir/uploads/product_photos_image/8/7358-f53638ab1aa0af0c5e7641066216520a-l.jpg)
![روی جلد کتاب آینه های شهر روی جلد کتاب آینه های شهر](https://www.avangard.ir/uploads/product_photo/3/2163-60aa988162addfeb097115eee39367d4-l.jpg)