کتاب اشتیلر
کتاب اشتیلر
1 عدد
من اشتيلر نيستم! ــ از وقتی به این زندان تحویلم دادند، زندانی که شرح آن بعداً خواهد آمد، هر روز این جمله را تکرار میکنم، قسم میخورم که راست میگویم و میخواهم برایم ویسکی بیاورند. میگویم در غیر این صورت از حرف زدن خودداری میکنم. چون به تجربه دریافتهام بدون ویسکی من خودم نیستم و ممکن است به آسانی در برابر تلقینات گوناگون تسلیم شوم و نقشی را بپذیرم که ربطی به من ندارد، ولی سخت دلخواه آنها است. در این وضعیت ابلهانه (اینها مرا با یک شهروند گم و گورشدهی دهکورهی خود عوضی گرفتهاند!) مسئله فقط و فقط این است که حواسم را خوب جمع کنم، تن به وسوسههای خیرخواهانهشان ندهم و حتی اگر لازم شد با رفتار خشونت آمیز مانع از آن شوم که مرا در جلد آدم بیگانهای فرو کنند. از آنجا که فعلاً مسئله فقط و فقط این است که شخص دیگری نباشم جز آن کسی که متأسفانه هستم، پس خسته نخواهم شد از اینکه با نزدیک شدن هر کسی به سلولم فریادکشان ویسکی بخواهم.
صفحه ۱۱