کتاب راز فال ورق | نشر مرکز
کتاب راز فال ورق | نشر مرکز
1 عدد
«آیا همه کوتولهها به اندازه ژوکر هوشیار شدند؟»
«نه، نه کاملا. بعضی روزها به قدری تندذهن میشدند که گمان میکردم میتوانند درون مرا ببینند، اما بعدا گیجتر از قبل شدند. آنچه در اینجا میبینی، فقط بقایای چیزی است که روزی وجود داشته است.»
به یاد لباسهای رنگی افتادم، و ناگهان تکدل را در لباس زردرنگش مجسم کردم. گفتم، «این بقایا هم هنوز زیبا هستند.»
«بله، آنها زیبا، اما غافل از هر چیزاند. آنها بخشی از دنیای طبیعی شاداباند، اما این موضوع را نمیدانند. آنها خورشید و ماه را میبینند، همه محصولات اینجا را میچشند، اما این چیزها را ثبت نمیکنند. وقتی جهش بزرگ را انجام دادند، مردمان درستی بودند، اما وقتی شروع به نوشیدن نوشابه رنگینکمان کردند، بیش از پیش فاصله گرفتند. بهنظر میرسد به درون خودشان عقبنشینی کردهاند. البته میتوانند گفتوگو کنند، اما به محض آنکه مطلبی را بر زبان میآوردند آن را فراموش میکنند. ژوکر تنها کسی است که هنوز هم جرقههایی از قدیم را در خود حفظ کرده است؛ شاید تک دل هم این طور باشد. او همیشه میگوید سعی دارد خودش را پیدا کند.»
صفحه 180