مجله همشهری داستان (۱۲۱) نوروز ۱۴۰۰
هفتسین خوشبختتـریـن مـرد دنیا
چند ساعت دیگر سال تحویل میشود و ما نه فقط سال کهنه را به سال نو میرسانیم بلکه قرن جدید را هم شروع میکنیم. سالهاست که خانوادهای ندارم. از همان وقت که قبول کردم دخترم را بفرستم تا با مادرش در یک مملکت دیگر زندگی کند. خواهرم پریچهر برایم نامه نوشت که به قول مامان جان، بچه از طرف مادر یتیم میشود. الان تو انگار با یک عروسک زندگی میکنی. ولی وقتی این بچه بزرگ شد و به خصوص در سنین بحران بلوغ سوالات متعددی دربارهی جسمش و تغییراتش براش پیش آمد، تو چون تجربهای نداری نمیتوانی درست پاسخش را بدهی و ممکن است روح این بچه دچار پریشانی بشود، خود دانی...
مسعود فروتن
صفحه ۳۷