مجله مدام شماره 3 (جنگ)
مجله مدام شماره 3 (جنگ)
بهرام بیضایی نمایش نامه ای به اسم هشتمین سفر سندباد دارد که اقتباسی است از سندباد بحری در هزار و یک شب. در شهر سندباد، جنگی در گرفته است و سندباد بدون توجه به آنچه رخ داده، برای رهایی از گرسنگی و ثروت اندوزی و دست آوردن خوشبختی، همراه با ملاحانش عازم سفری می شود که هزار سال طول میکشد. روزی که به شهر خود بر میگردد، مردم قبولش نمی کنند. سند باد را که به خاطر امیال شخصی شهرش را رها کرده و رفته نمی پذیرند. میان این گفت و گو صدای مردم بلند میشود: «اینجا نبرد بود. هر لحظه سخت تر. اینجا غریو بود. هر لحظه بیشتر. هر لحظه جنگ بود......»
روزهایی که درگیر شماره «جنگ مدام» شدیم یک سؤال همه ذهنم را مشغول کرده بود: «نسبت من متولد دهه هفتاد با جنگ دقیقاً چیست؟» من مثل همه متولدان پس از جنگ هشت ساله نسبت نزدیکی با جنگ نداشته ام. اما یک چیز را خوب میدانم جنگ هنوز و همچنان مسئله جهان ماست.
قسمتی کوتاه از یادداشت سردبیر مصطفا جواهری