مجله فیلم امروز شماره ۶
مجله فیلم امروز شماره ۶
...تاهمینجا کافیست!
گفت وگو با کیانوش عیاری
عباس یاری، هوشنگ گلمکانی
کیانوش عیاری کارگردان بزرگی است نیازی به گفتن و تأکید و تکرار ندارد. از اول یا آخر کارنامه پربار سینماییاش، هر سمت و سویی را که در نظر بگیریم، به اندازه سه چهار قدم که پیش برویم و چند فیلم و سریال شاهکارش را که مرور کنیم، مطمئن میشویم که با يک سینماگر توانا سر و کار داریم؛ فیلم سازی که تعریفش از سینما و روایت و درام و تصویر، شبیه هیچ کس نیست. هم صحبتی و هم نشینی دلپذیرمان با کیانوش عیاری، در روزی که مهدی هاشمی هم مهمان مجله بود - و جلوهای از رفاقتشان را در تصویر زیبای روی جلد، دست در گردن و لبخند به لب، میتوان دید - یکی از خاطرات خوب این شماره است.
صفحه ۱۵
اگرکمی پولدار بودم دوست داشتم بیشتربا عیاری کار کنم
گفت وگو با مهدی هاشمی
گپزدن بـا آقای مهدی هـاشـمی مثل همیشه بسیار خوشایند بود. استاد با وجود آن که مختصری کسالت داشت در روزهای پایانی آماده سازی پرونده به دفتر مجله آمد و با نیرو و طنز و جوانیای که همیشه از او سراغ داریم به این گفت وگو به واقع دل داد. خوبی ماجرا اینجا بود که به تناسب هر بحث یا موضوعی گریزهایی هم میزد به کارنامه پربارش و انبوهی مثال میآورد از بزرگان تاریخ تئاتر و سینمای ایران: بهرام بیضایی، دکتر علی رفیعی، آربی اوانسیان و... با وجود این سابقه متنوع، ترجیح او همچنان همکاری با کیانوش عیاری است. حیف که آن بخشهای جدا از موضوع این پرونده را چندان نتوانستیم در ایـن صفحهها بیاوریم اما این صفحهها بیشک شوق یک بازیگر بزرگ را از حتی حرف زدن درباره کارگردان محبوبش منعکس میکنند.
امیرعطا جولاییصفحه ۲۸
از قیطریه تا اورنج کانتی چه قدر راه است؟
وداع طولانی یا به قول خودت The Long Goodbye
چه کردی با ما حمید؟ با این رفتنت. اسم این کتاب را چه بگذارم؟ کندن روی زخمی عمیق و هولناک؟ مرگ تراپی؟ کاتارسیس؟ تسویه حساب با خلقت و آفرینش؟... هر چه هست حتماً حاصلش احساس رضایت توست در آن روزهای سقوط آزاد. اول احساس رضایت از خودت، با یک جور سوزاندن دل بازماندگان، ما مثلا زندگان. و بعد رضایت خوانندگانش پس از اشک ریختنهای شاید تسلی بخش. وصیت کردی کتاب پس از رفتنت چاپ بشود. خودت نیستی که بازتاب چاپش را ببینی و نظرها را بشنوی. اما حتما چیزهایی را حدس میزدی، خیال میکردی. میدانستی که خیلی ها دوستت دارند و از خواندن این مرگ نامهات غصه می خورند. حتما راضی بودی که نوشتی: «بگذار غصه بخورند. این همه من در این سه سـال رنج کشیدم. بگذار کسانی هم که ادعا میکنند دوستم دارند کمی غصه بخورند. غصه که آدم را نمیکشد اما کارسینومامی کشـد.» حالا راستش را بگو، موقع نوشتن کتاب، وقتی بـه واکنش دوستدارانت موقع خواندنش فکر میکردی، به من هم فکر کردی؟ فکر میکردی که موقع خواندن این مرگ نامه چندبار بعض میکنم؟ چند بار بغضم میترکد و شیون میکنم؟
هوشنگ گلمکانی
صفحه ۱۳۰مشاهده و خرید نسخههای مجله فیلم امروز