مجله سان (۸) تهران
مجله سان (۸) تهران
شاه کش
من سربازی نرفتهام اما حالا یک کلت کالیبر چهل و پنج به کمر بستهام. چند روزی هست که جلوی مدرسهی رفاه با امیر اصلانی و یکی دو تا از بچهها قدم میزنیم و پاسبانی میدهیم. صبح تا شب که اینجا باشی گفت میبرد از این همه سلاح که مردم با هم رد و بدل میکنند. من بیشتر از اینکه حواسم به پاسبانیام باشد به شاه کش کوچکی است که گرفتهام کف دستم. به هیچ کس نشانش ندادهام. دوباره توی جیبم میگذارمش. این چند روز خیلی دنبال گلولههایش گشتهام اما بجز همین پنج گلوله که تویش جا خوش کرده، گلوله دیگری گیرم نیامده، شاه کش را میخواهم بدهم به پسرعمهام. راستش من از اولش هم که به تهمینه محرم شده بودم میدانستم قرار نیست با او ازدواج کنم. محرم شدن مان هم برای این نبود که تا تهش پیش برویم. فقط میخواستیم لااقل دست هم را که میگیریم یا وقتی هم را میبوسیم به جایی برنخورد.
امیرمحمد دهقان
صفحه ۱۳۰