مجله حوالی شماره ۸ تره بار
مجله حوالی شماره ۸ تره بار
متاسفانه این مجله موجود نیست
درباره مجله
بشر فقط به کلم زنده نیست
اولین بار چهارساله بودم که گم شدم، در هیاهوی بازاری شلوغ و در میان یورش مطبوع بوها، رنگ ها و صداها، دست مادرم را رها کردم و پس از چند دقیقه آن قدر جیغ کشیدم و ناله کردم تا مادرم باز از میان توده آدمها پیدایش شد. سرم داد کشید که «دیگر از من جدا نشو» و دستم را محکمتر گرفت. پس از آن، باز هم چندباری گم شدم و البته پیدایم کردند؛ البته ترس از حضور میان انبوه مردم و در پیاش گم شدن در من باقی ماند. آن قدری که همیشه دیدن تعداد زیاد آدمها نقسم بند میآید، وحشت میکنم و خیلی زود خودم را در جای خلوتی گم میکنم که گم نشوم، همیشه فکر میکنم که بهتر بود کسی مثل من هرگز در شهر زندگی نمیکرد. حضورم در آن صرفا به خاطر برطرف کردن وابستگی جنون آمیزم به مادر و دوستانم توجیه پذیر میشود؛ وگرنه نه اهل پرسه زدنم و نه شیفته شلوغی دیوانه وارش و البته که به رابطه محدودم دل خوشم، پاره خطهایی از مرکز من به خانه مادر، خانه یک دوست، بقالی و میوه فروشی سر کوچه و گاهی مطب دکتر و داروخانه.
نیلوفر ندایی
صفحه ۴۸
امتیاز و دیدگاه کاربران
امتیاز دهید!
شما هم درباره این مجله دیدگاهتان را ثبت کنید!
هیـچ دیدگاهی برای این مجله ثبــت نشـده است!
اولین دیدگاهتان را بنویسید
هیـچ دیدگاهی برای این مجله ثبــت نشـده است!
اولین دیدگاهتان را بنویسید
مجلات پیشنهادی
مجله حوالی