کتاب یلدا
کتاب یلدا
شیوا – مثلا گمرک یه کشور رو ده پونزده سال جلوشو بگیرن. نه ماشینی وارد بشه، نه دستگاهی و نه چیزی. مردم تو این ده پونزده سال با همون ماشینها و یخچال و تلویزیون و ضبط صوت قدیمی خودشون کار میکنن و یه جوری میسازن. بعدش یه دفعه گمرک درش وا بشه و ورود این وسائل آزاد بشه. اصلا مردم جا میخورن! با دیدن وسائل تازه و مدرن و پیشرفته، تازه میفهمن که تو این چند ساله چقدر عقب موندن! اون وقت همه شروع میکنن با قرض و قوله و کلاهبرداری و هزار تا کار دیگه، پول جور کنن که این چیزای جدید رو به دست بیارن. خب حساب کنین چه خر تو خری میشه! چند نفر این وسط کلاه سرشون رفته؟! پول چند نفر خورده شده تا یه عده پول دربیارن؟! چند نفر به خاطر اینکه نتونستن قرضهاشونو بدن میافتن زندان؟! یعنی همه شروع میکنن به دوییدن! حالا این وسط ببینین چند تا زمین میخورن! حکایت نسل ماهام همینه!