
کتاب یکی مثل همه
1 عدد
مثل همیشه برای اینکه ذهنش را به چیز دیگری مشغول کند یاد مغازهی پدرش را در ذهن زنده کرد و سعی کرد مارک نه نوع ساعت مچی و هفت نوع ساعت دیواری را که پدرش نمایندهی مجاز فروششان بود بهخاطر بیاورد. پدرش از فروش ساعت درآمد چندانی نداشت، ولی آنها را به مغازه میآورد چون فروش همیشگی داشتند و کسانی را که فقط به قصد تماشای ویترین مغازه به آنجا میآمدند از خیابان به داخل مغازه میکشاندند. فایدهی یادآوری خاطرات در حین تمام آنژیوپلاستیها این بود: صدای خوشمزگی دکترها و پرستارها و همینطور صدای موسیقی راکی را که در اتاق سرد و استریل پخش میشد در گوشش پایین میآورد. آنجا در میان دستگاههای ترسناکی که برای زنده نگه داشتن بیماران قلبی ساخته شده بودند.
صفحه 62



همهمان مسافر این کشتی سوراخ بودیم...
برگرفته از کتاب "عامه پسند" نوشتهی چارلز بوکفسکی، ترجمهی پیمان خاکسار، نشر چشمه

تلاش برای دوچرخه نشدن، یا برزخ میان توهم و واقعیت.
مروری کوتاه بر کتاب سومین پلیس نوشتهی فلن اوبراین

هر سکهای دو رو دارد
مروری بر کتاب « بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم » نوشتهی « دیوید سداریس »