کتاب گزارش به خاک یونان
کتاب گزارش به خاک یونان
1 عدد
همچنان که یادداشتهایم را ورق میزنم، برایم روشن میشود که هیچ چیز از بین نرفته است. همه چیز در درونم به خواب اندر بودند. و اکنون بنگر که چگونه بیدار شده از درون صفحات کهنه و نیمه ناخوانا سر بیرون میآوردند تا بار دیگر به صومعهها، رهبانان، نقاشیها و دریا بدل گردند! و دوستم نیز همچنان، خوشبر و بالا، در بهار جوانی، با خندة هومروارش، چشمان عقابی آبیرنگش، سينة انباشته از شعرش، از خاک برمیخیزد. او به انسانها بیش از توان دریافتنشان، بخشایش کرد و از آنان بیش از توان بخشایششان طلب نمود. مطرود و غمگین مرد و چیزی به جز خندة تلخ روحی مغرور و زخم خورده از او برجای نماند. او شهابی بود که برای لحظهای تاریکی را مغلوب ساخت و آنگاه نابود شد. همة ما این چنین نابود میشویم و زمین هم این چنین نابود میشود. اما این حقیقت، تسلایی به بار نمیآورد و مایة توجیهی نیز برای «او» که ما را میزایاند و آنگاه نابودمان میسازد، نیست.
مدت چهل روز در «کوه مقدس» گشته بودیم. عاقبت، هنگامی که شب سال نو به قصد عزیمت به دافنه برگشتیم، معجزهای نامنتظر در انتظارمان بود. در قلب زمستان، در باغی کوچک و محقر، درخت بادامی شکوفه داده بود.
صفحه ۲۵۲