کتاب کوچک هوگا (شاد زیستن دانمارکی)
کتاب کوچک هوگا (شاد زیستن دانمارکی)
2 عدد
سالها پیش٬ برای کندن از روزمرگیهای کاذب به سوئد سفر کردم٬ تا شاید بتوائم خود واقعیام را در جایی دور از زادگاهم پیدا کنم. نزدیک به چهار سال زندگی در یکی از کشورهای اسکاندیناوی٬ برایم تجربهای نو و منحصر به فرد بود. برای نخستین بار بعد از ۲۶ سال٬ از خانواده و شهری که در آن بزرگ شده بودم جدا شدم و به دور از فرهنگ و جامعهای که با آن بودم و در من درونی شده بود روزگار گذراندم. به جز تنهایی که لازمه این نوع از زندگی بود و دشواریهای تن دادن به تغییر٬ آنچه آزاردهنده مینمود جغرافیایی بود که در آن قرار گرفته بودم. شبهای بلند پاییز و زمستان و تاریکی قیرمانند آن٬ روزهای گرفته و بارانی و سرد بهار٬ و روزهای خیلی بلند تابستان و شبهای روشنش برایم دلچسب نبود؛ به خصوص که تعادل فصلی تهران با زمستانهای کوتاه و بهار زیبا و به موقعش هرگز از ذهنم رفتنی نبود. سلولهای تنم هیچگاه به سرما و سوز باد عادت نکرد و آسمان سورمهای شبهای تابستان به راحتی خوابم را مختل میکرد. من در شهری در جنوب سوئد به نام لوند زندگی میکردم و تا کپنهاگ در دانمارک با قطار نزدیک به ۴۰ دقیقه راه بود. قطار در مسیر خود از روی تنگه اورسوند عبور میکرد و بعد از طی کردن چشمانداز آبی و وسیع تنگه به کینهاگ میرسید. نخستین دیدار من از این شهر به ساعتها قدم زدن در امتداد کانال آبی نیهان گذشت. نیهان بندرگاهی زنده و پر جنب و جوش است و مملو از آدمها٬ کافهها٬ خانههای رنگ و وارنگ قدیمی و البته آبهای منجمد و قایقهای یخزدهای است که در امتداد بندر پهلو گرفتهاند. آوریل بود و با این حال اثری از آفتاب گرم نبود.
حمیده معینفر