کتاب پینوکیو
کتاب پینوکیو
وقتی پینوکیو به ساحل رسید، نگاهی به دریا انداخت، اما سگ ماهی را ندید. دریا مثل آینه صاف بود.
رو به همراهانش کرد و گفت: «پس سگ ماهی کجاست؟»
یکیشان با خنده گفت: «لابد رفته صبحانهش رو بخوره.»
دیگری گفت: «یا شاید هم رفته تو تختخوابش یه چُرتی بزنه.» و زد زیر خنده.
از آن جوابهای بیخود و خندههای احمقانهشان فهمید که سربهسرش گذاشتهاند و داستانی که گفتهاند یک کلمهاش هم حقیقت ندارد. برای همین ناراحت شد و با عصبانیت گفت:
«خب حالا میشه بپرسم اینکه منو با اون قصهی سگماهی بکشونين اینجا کجاش خندهدار و بامزه اَست؟»
یکی از بچه تُخسها جواب داد: «اوه، این خیلی بامزه اَست!»
«چطور؟»
صفحه ۱۲۰