کتاب پیمان سحرگاهی
کتاب پیمان سحرگاهی
1 عدد
به پایان رسید! ساحل بیگ سور خالی شده است. روی شنها درست در همان محلی که بر زمین افتاده بودم دراز کشیدهام. مه بامدادی هوا را ملایم میکند. در افق حتی دکلی از یک کشتی هم به چشم نمیخورد. روی صخره مقابل هزاران پرنده و روی صخرهای دیگر، اعضای خانواده یک فک دیده میشوند. پدر خانواده، پیوسته ایثارگونه میان آبها فرو میرود و لحظاتی بعد در حالی که ماهی بزرگی بر دهان دارد از میان موجها بیرون میجهد. پرستوهای دریایی گاهی به اندازهای پایین میآیند که به منظور جلوگیری از انگیزش نیاز قدیمی نفس در سینه حبس میکنم. در نهایت روی صورتم مینشینند، روی گردن و سینهام خم میشوند و همه بدن مرا میپوشانند.