کتاب پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت
کتاب پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت
معلوم شد هاینسبرگ هم برای گذراندن تعطیلات تابستانی جای خوبی نیست! آه، نه. در اینجا نه از بارکَدییر خبری بود و نه از رستوران بالکن. بدین ترتیب آنجا هم از کیک شبیه هرم یا غاز خبری نبود. مارتا که در جایش پیچ و تاب میخورد دریافت نمیتواند بخوابد. هوا گرم بود و متاسفانه نمیشد رفت و پنجره را باز کرد. بالاخره اینجا زندان بود. پتویش را کنار زد، بالشش را با چند ضربه درست کرد و دوباره دراز کشید. خواب از او گریزان بود و تمام مدت لیزا در پسزمینهی ذهنش بود. شاید سر شاخ شدن با او کار احمقانهای بود. به هر حال اتفاقی بود که افتاده بود. فردا صبح مارتا میز را برای همه ازجمله لیزا میچید.
صفحه 299