کتاب پنج قدم فاصله
کتاب پنج قدم فاصله
ویل
خوابآلوده چشمانم را میمالم. روی ویدئوی دیگری کلیک میکنم. سینی نیمخوردهی بیکن و تخممرغِ روی میزِ کنارم هم سرد شده است. تمام شب بیدار بودم و ویدئوهای او را نگاه میکردم. یکی پس از دیگری. شبیه یک ماراتن استلا گِرَنت بود؛ حتی با اینکه محتوای سیستیک فایبروسس آن بسیار خستهکننده بود.
نوار کنار صفحه را بررسی میکنم و روی بعدی کلیک میکنم.
این یکی متعلق به سال گذشته است. نور فیلم بهطور مسخرهای کم است. فقط روشنایی نور فلش دوربین گوشیاش دیده میشود. شبیه یک مراسم جمعآوری اعانه است که در یک بار کمنور برگزار شده باشد. روی بنر بزرگی بالای سر او نوشته است: «زمین را نجات دهید. از روز زمین حمایت کنید.»
دوربین روی مردی فوکوس میکند که یک گیتار آکوستیک مینوازد و خیلی خودمانی روی یک صندلی چوبی نشسته است، در حالی که دختری با موهای فرفری قهوهای در حال آواز خواندن است. هر دوی آنها را از ویدئوهایی که پیش از این دیدهام میشناسم.
پدر استلا و خواهرش، آبی.
صفحه ۴۳