کتاب همه مردم برادرند
کتاب همه مردم برادرند
هرگز خاطره نخستین یقه را که خودم شستم فراموش نمیکنم. به این یقه بیش از اندازه لازم آهار زده بودم. اطو هم به اندازه کافی داغ نبود و از بیم سوزاندن يقه، آن را به اندازه لازم اطونزده بودم. درنتیجه هرچند یقه خیلی صاف ایستاده بود دائماً آمارهای اضافی از آن فرو میریخت. من با همان يقه به دادگاه رفتم و موجب استهزاء و مسخره وکلای همکارم قرار گرفتم اما در آن روزها میتوانستم در مقابل استهزاء دیگران هم تأثرنا پذیر بمانم.
به همین ترتیب، و همان گونه که خود را از اسارت لباسشویی آزاد ساختم وابستگی به سلمانی را هم رها کردم. تمام کسانی که به انگلستان میروند در آنجا دستکم تراشیدن ریش خود را یاد میگیرند، اما هیچ کس کوتاه کردن موی سر خود را نمیآموزد. من میخواستم این کار را هم بیاموزم، در پرتوریا یکبار پیش بک سلمانی انگلیسی رفتم. او به شکلی تکبرآمیز از اصلاح کردن سر من خودداری کرد. طبعأ از این عمل او ناراحت شدم اما بلافاصله یک جفت ماشین سلمانی خریدم و در مقابل آینه به کوتاه کردن مویم پرداختم. کما بیش توانستم قسمت جلو سرم را ماشین کنم اما پشت سرم
صفحه ۵۱