
کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها
1 عدد
برای آنکه همهی حواسم را جمع کنم به فوگی که نواخته میشد، تصمیم گرفتم گچبریهای دیوار را تماشا کنم. اما خیلی زود، از روی ردیف نقشهایی که همه شبیه هم بودند، نگاهم لغزید تا رسید به قاب عکسی که سمت راست سالن بود. قلبم فرو ریخت. همیشه از قاب عکسی که به دیوار بود میترسیدم؛ حالا وسط قابل هر که میخواست بود. نفس اینکه عکس کسی را میگذاشتند وسط قاب به معنای این بود که فراموش نکنم همه اعمالم نوشته خواهد شد. اینجا، کم و بیش، سر و کارم با ادارههای دولتی افتاده بود؛ اما حالا در این سالن دنج شهرداری برای نخستین بار بود که حضور قدرت فائقه را به من تذکر میدادند. عکسی مهربان در قابی محقر. پس اینجا هم غول بود، اما در شیشه. و بیگمان نامهی اعمالم نوشته میشد. اما نه مار غاشیهای در کار بود نه با ارّه از وسط دو نیمهام میکردند.
صفحه 110



الکسیویچ دنیا را میشنود و میبیند
مروری بر زندگی و آثار سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ، برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۵

«هوش مصنوعی در دستکاری احساسات خیلی خوب خواهد شد.»
مصاحبه با کازوئو ایشی گورو، در بیستمین سالگرد انتشار رمان هرگز مرا رها نکن

چهرهام در آیینهات پیداست؟
مروری بر کتاب همنوایی شبانهی ارکستر چوبها نوشتهی رضا قاسمی