کتاب هزار و یک شب (2 جلدی)
کتاب هزار و یک شب (2 جلدی)
پس ماجرای خویش بیان کردم بر احوال من گریان شد و گفت: من نیز دختر پادشاه جزیره آبنوسم. مرا به پسر عمم به زنی بدادند، در شب زفاف عفریتی مرا از کنار داماد بربود و بدین مکان بیاورد و فرش لطیف در خانه و همه گونه خوردنی در اینجا آماده ساخت و به هر ده روزی یک شب بدین مقام آمده در کنار من میخسبد و به من آموخته است که اگر کاری روی دهد به این دو سطری که به قبه نوشتهاند دست نهم. چون دست بر آن خط بنهم در حال عفریت پدید آید و اکنون چهار روز است که عفریت رفته پس از شش روز خواهد آمد. آیا سر آن داری که پنج روز در نزد من به سر ببری و یک روز پیش از آمدن عفریت بیرون روی؟ گفتم: آری، منتپذیر هستم.
پس پری روی فرحناک گشته بر پای خاست و مرا به گرمابه برده جامه برکند. من نیز جامه برکندم شربتی آورده به من بنوشاند، پس از آن طعام حاضر آورده بخوریم و به حدیث در پیوستیم. پس از آن با من گفت زمانی بخسب و من بخفتم و چون بیدار شدم، دیدم پای من همی مالد. پس بنشستیم و به حدیث اندر شدیم. گفت: من بسی از تنهایی خویشتن ملول بودم، منت خدای را که تو را بدینجا رسانید.
هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش
باور از بخت ندارم که تو مهمان منی خیمه سلطنت آنگاه و فضای درویش
صفحه 52