کتاب هالیوود
کتاب هالیوود
1 عدد
درست بعدش هری فریدمن واقعی وارد شد. چند رز به پایش ریختند و کف زدند. به نظر میآمد حوصله بقیه سر رفته. فریدمن پشت میزش نشست و غذا سرو شد. پاستا. پاستا دور گشت. هری فریدمن مال خودش را بردشت و مشغول شد. به نظر بخور میآمد. پت و پهن بود، راست میگفتند کتش کهنه بود و کفشش پر از خط و خطوط. سر بزرگی داشت، لپهای برجسته پاستا را چپاند توی آن لپها. چشمان درشت و گردی داشت که غمگین و پر از سوءطن بودند. دریغا زیستن در این دنیا! یک دکمه پیراهن سفید چروکش افتاده بود روی شکم. شکمش زده بود بیرون. شبیه بچه عظیمالجثهای بود که به حال خودش رها شده، سریع رشد کرده و تقریبا تبدیل شده به یک مرد. سحری درش وجود داشت که ابتلا به آن خطرناک بود- میتوانست علیه خودت استفاده شود. بدون کراوات. تولد مبارک هری فریدمن!
صفحه 134