کتاب نیم قرن با بورخس
کتاب نیم قرن با بورخس
1 عدد
کموبیش پخته شد، آن وقت دیکتهاش میکنم، میگذارم دهدوازده روز بگذرد و بعد دوباره سراغش میروم و تغییرش میدهم و اصلاحش میکنم تا لحظهای برسد که دیگر آن غزلواره بتواند بدون آنکه آبروریزی بزرگی برای سراینده به بار بیاورد، منتشر شود.
مبی: در پایان، یک سؤال تکراری دیگر ازتان میپرسم. اگر مجبور باشید مابقی زندگیتان را در جزیرهای دورافتاده با پنج کتاب سر کنید، کدامها را انتخاب میکنید؟
خلب: سؤال سختی است. چون پنج تا خیلی کم، یا خیلی زیاد است. درضمن نمیدانم منظور پنج عنوان کتاب است یا پنج جلد کتاب.
مبی: بگوییم پنج جلد.
خلب: پنج جلد؟ خب، گمانم تاریخ انحطاط و سقوط امپراتوری روم نوشتهی گیبون را ببرم. فکر نکنم هیچ رمانی ببرم، ولی احتمالاً یک کتاب تاریخ برمیدارم. خب، فرض بگیریم که ویراست دوجلدیاش باشد، بعد دوست دارم کتابی ببرم که چیزی ازش نمیفهمم، تا بتوانم بخوانم و بازخوانیاش کنم، مثلاً بگوییم مقدمهای بر فلسفهی ریاضیات راسل، یا کتابی از آنری پوانکاره. آن را هم دوست دارم با خودم ببرم. تا اینجا شد سه جلد. غیر از آن، میتوانم یک جلد از یک دانشنامه را با خودم ببرم که تصادفی انتخاب شده باشد. همان خودش میتواند کلی مطلب برای خواندن باشد. مخصوصاً نه از این دانشنامههای الان، چون دانشنامههای الان کتاب مرجعاند، بلکه دانشنامهای که حول و حوش ۱۹۱۰ یا ۱۹۱۱ چاپ شده باشد، یعنی زمانی که دانشنامهها هنوز کتابهایی برای خواندن بودند؛ یک جلد از بروکهاوس یا مایر یا دانشنامهی بریتانیکا. پس چهار تا داریم. بعدش هم سرِ آخرین کتاب یک کلکی میزنم؛ کتابی را میبرم که خودش یک کتابخانه است، بهعبارتی کتاب مقدس را میبرم. درخصوص شعر هم که توی این فهرست غایب است، مجبور میشوم مسئولیت سرودنش را خودم به عهده بگیرم و بنابراین شعر نمیخوانم. درضمن، حافظهام آنقدر از شعر پر است که فکر میکنم نیاز به کتاب ندارم. خودم یک پا گلچین از خیلی از انواع ادبیاتم. من که اتفاقات زندگی خودم را بهزور به یاد میآورم، میتوانم به طرزی بیپایان و کسالتبار اشعاری به لاتین، اسپانیایی، انگلیسی، انگلیسی قدیم، فرانسوی، ایتالیایی و پرتغالی برایتان بخوانم. نمیدانم به سؤالتان خوب جواب دادهام یا نه.
مبی: بله، خیلی خوب جواب دادید، خورخه لوئیس بورخس! سپاس فراوان.
پاریس، نوامبر ۱۹۶۳