
کتاب نشانه چهار (داستان های شرلوک هولمز)
دوشیزه مورستن با قدمهای محکم و آرامشی ظاهری وارد اتاق شد. بانوی جوان مو بوری بود، ریز نقش و ظریف؛ دستکش به دست داشت و خیلی با سلیقه لباس پوشیده بود. با این حال، در لباسش یکجور سادگی وجود داشت که نشان میداد از نظر مالی در مضیقه است. لباسِ کِرِمرنگِ مایل به خاکستری تیرهای بود بدون تزئینات و یراقدوزی، و کلاه کوچکی به همان رنگ تیره بر سر داشت که فقط تهرنگِ پرِ سفیدی در یک طرف آن رنگش را بازمیکرد. صورتش نه اجزای متناسبی داشت و نه ترکیبی زیبا، ولی حالت دلنشین و خوشایندی داشت، و چشمهای آبی درشتش بسیار نجیب و بااحساس بود. در تجربهای که در برخورد با زنان داشتهام، که ملیتهای بسیار و سه قارة مختلف را در بر میگیرد، هیچگاه چشمم به چهرهای نیفتاده است که چنین آشکار از سرشتی پاک و حساس خبر دهد. وقتی روی صندلیای که شرلوک هولمز به او تعارف کرد نشست، دیدم که لبش لرزید، دستش به لرزه افتاد و همة نشانههای اضطراب شدید و رو به افزایش در او نمودار شد.
صفحه ۱۳


روایتی از یک کیک عروسی که سه سال در یخچال منتظر بود
مروری بر کتاب کیک عروسی و داستانهای دیگر

«یعنی چه که بروم بیمارستان؟ من که چیزیم نیست.»
بخشی از کتاب «اینجا همه آدمها این جوریاند» اثر لوری مور

کدام شرلوک هولمز را میشناسیم؟
مروری بر کتاب داستانهای شرلوک هولمز: نشانهی چهار، مردان رقصان و پنج داستان دیگر نوشتهی آرتور کانن دویل