کتاب ناگهان درخت
کتاب ناگهان درخت
2 عدد
زندگی ما در تقویم نمیگذرد. این را پانصد سال است که میکل آنژ و صد سال است که پروست و وولف و دهها هزار سال است که جریانی مبهم و گذرا در خیال آدمی نشان داده است و مثل بسیار چیزهای این جهان چیزی نو نیست. چیز نو زندگی من است، چون یکی بیشتر نیست و نگاهم به دخترکی خیلی زیبا در پنجم دبستان و آن شب که ناگهان باد وزید به صورتم و آن هشت یا شش و نیم صبح و بوی شبانهی خانهی پدر بزرگم در رشت و کیف تماشای اشکها و لبخندها در سالن سینما. و آن درخت ناگهان که سر راه همه سبز شد یکبار هم و فقط برای من رخ داده است؛ من سوت آن سمعک را در گوش انسانی که به مرگ میرفت شنیدهام و من از شر آن خلاصش کردهام و این تجربهای هیچ انتقال دادنی نیست.
این فیلمنامهی خاص را با کمترین حد از موقعیتهای از پیش طراحی شده و با کمترین محاسبه دربارهی شخصیتها نوشتهام. چون تنها قصد روشنم به دست دادن حسی از گذشت زمان در محدودهای چهل ساله بود؛ سهیم کردن دیگران با حس از دست رفتن مجال آرامش و آفرینش حتی آفریدن کسی دیگر هر شکلی از زادن.
صفی یزدانیان
پشت جلد