کتاب نامه های فلوبر
کتاب نامه های فلوبر
1 عدد
شخصیتهای من نباید این چنین صحبت کنند. بلند پروازانه است که بخواهی به قلب انسانهایی راه یابی که دو هزار سال پیش زندگی میکردند و هیچ چیز تمدن شان شبیه تمدن ما نبود. حقیقت را یک لحظه، چون جرقه ای، میبینم اما در جانم نفوذ نمیکند. ... خمیازه میکشم، منتظر میمانم، در خلا رؤیا میبافم و آزرده میشوم. لحظه های غمگین زندگی ام را این چنین گذرانده ام، لحظه هایی که هیچ بادی در قایقم نمیوزید. جان آدمی در این لحظه هاست که به آرامش میرسد! ولی خب دیرزمانی ست که در به همین پاشنه میچرخد! مهم نیست، باید در برابر شوربختی صبور بود روزهای خوب را یادآور شد و همچنان به آنها امیدوار بود.
ص ۱۵۴