کتاب نام من سرخ | نشر مروارید
کتاب نام من سرخ | نشر مروارید
در عرض این هفت سال، پانصد و شصت بار در استانبول دستبهدست شدم. خانه، مغازه، بازار، مسجد، کلیسا و کنیسهای نماند که گذارم به آنجا نیفتد. هرچه بیشتر گشتم متوجه شدم شایعاتی که پشتسرم جریان دارد، افسانههایی که میسازند و دروغهایی که در حق من میبافند، بیش از آنی است که تصور میکردم. مدام سرزنش میشدم که جز من چیز دیگری ارزش ندارد، بیرحمم، نفرینشدهام، خودخواهم، دنیا با دستان من میگردد و اگر مرا داشته باشی، میتوانی هر چیزی را بخری، کثیف و بیشخصیت و رذلم. کسانی که متوجه میشدند تقلبی هستم، عصبانیتر میشدند و سخنان زشتتری نثارم میکردند. هرچه ارزش واقعیام پایینتر میآمد، ارزش استعاریام بالاتر میرفت. اما بهرغم تمام این استعارههای بیرحمانه و افتراهای بیملاحظه، متوجه شدم اکثر مردم از صمیم قلب به من علاقه دارند. بهنظر من، در این روزگار خالی از مروت، محبتی چنین قلبی و حتی جنونآمیز چیزی است که همهی ما را به وجد میآورد.
صفحه 164