کتاب مورچه آرژانتینی
کتاب مورچه آرژانتینی
1 عدد
وقتی آمدیم اینجا زندگی کنیم٬ چیزی در مورد مورچهها نمیدانستیم. آن روز فکر میکردیم که اینجا زندگی خوبی خواهیم داشت؛ آسمان وسبزه به چشم ما روشن میآمدند٬ شاید هم در مقابل نگرانیهای ما (من و زنم) بیش از حد روشن بودند - آخر چطور میشد وجود مورچهها را حدس زد؟ وقتی به موضوع دقیقتر میشوم٬ مثل اینکه٬ عمو أگوستو یک بار اشارهای کرده بود: «شما آنجا باید هوای مورچهها را داشته باشید... آنها مثل مورچههای اینجا نیستند٬ آن مورچهها...» ولی این حرف وسط صحبت٬ دیگری گفته شد٬ اخطار بیاهمیتی بود احتمالاً وقتی مطرح شد که میان صحبت روی زمین چند تا مورچه دیدیم... چند تا مورچه٬ من این را گفتم؟ نه٬ فقط یک مورچهی معمولی راه گم کرده بود٬ یکی از آن مورچههای چاقی که همه در خانه دارند.
صفحه ۷
روایتی از عشق در دنیای موازی
معرفی نمایشنامهی یک توهم عاشقانه نوشتهی ترنس راتیگان
از مزرعهی پدری تا دانشگاه میزوری
معرفی کتاب استونر نوشتهی جان ادوارد ویلیامز
به من از شبهای پررمزوراز سرزمین شنزارها بگو
معرفی کتاب شهرهای افسانهای، شاهزادگان و جنها (از اساطیر و افسانه های عرب) نوشتهی خیرات الصالح