کتاب من او را دوست داشتم | نشر آوای چکامه
کتاب من او را دوست داشتم | نشر آوای چکامه
همه چیز رو میدونست. اینکه پای یک زن جوونتر درمیونه. میدونست چقدر طول کشیده و فهمیده بود که چرا اون موقع همیشه از خونه دور بودم. دیگه نمیتونست تحمل کنه. من یک هیولا بودم. آیا حقش بود این همه تحقیر بشه؟ آیا حقش بود این طوری باهاش رفتار بشه؟ مثل یک کلفت آشپزخونه؟ اولش یک جور دیگه به قضیه نگاه کرده بود. به چیزی مشکوک شده بود، اما به من اطمینان داشت. فکر میکرد فقط یکی از همون ماجراجوییهای معمولیه، یک هیجان، نیاز به اغوا کردن، چیزی که باعث تقویت مردانگی میشه، و بعدشم کارم بود. کارم که بسیار خستهکننده و سخت بود و اونم سرش با مرتب کردن خونه جدید گرم بود. نمیتونست در آن واحد همه چیز رو مدیریت کنه. نمیتونست با هر آتشی مبارزه کنه! اون به من اطمینان کرده بود! اون موقع من بدرفتاری میکردم و اون یک جور دیگه به ماجرا نگاه کرده بود. اما حالا، حالا دیگه نمیتونست تحمل کنه. نه، دیگه نمیتونست منو تحمل کنه. خودخواهیم، لحن تحقیرآمیزم، طرز برخوردم.
صفحه 90 نشر آوای چکامه