کتاب لطفا خیالت راحت نباشه!
کتاب لطفا خیالت راحت نباشه!
پیرزن پاهاش رو جمع کرد تو شکمش و سرش رو گذاشت رو زانوهاش.
- بعد از اون ماجرا من تو قطارا زندگی میکنم. تقریبا مسافر همهی قطارای دنیا بودم. هیچ وقت از قطار پیاده نمیشم به جز وقتی که از ریل خارج میشه. اون وقت دلم برای همه چی تنگ میشه.
من فقط گوش میدادم. اما همون موقع بود که یاد مادرم افتادم. انگار تازه فهمیده بودم چی کار کردم. پیرزن مدام ذهنم رو میخوند.
- دیگه مادرم رو ندیدم. یه بار تو یه قطاری بوی تنش رو حس کردم. قطار تو ایستگاه ایستاده بود. همهی کوپهها رو گشتم اما پیداش نکردم. قطار راه افتاد.
صفحه 94
هنگامیکه اَعمالمان از اعماقِ غارِ زمان به سراغمان میآید
مروری بر کتاب تصویر دوریان گری اثر اسکار وایلد
کالین هوور مخاطرهآمیزترین، پرهیاهوترین و عاشقانهترین رمانهای خود را انتخاب میکند
کالین هوور: از کتابهای پرفروش تا موفقیت جهانی
چطور یک بغل واقعی پیدا کنیم؟
معرفی کتاب کودک من هم بغل میخواهم نوشتهی جان آ. رووِه