کتاب علم | نشر گمان
کتاب علم | نشر گمان
در پایان سده نوزدهم، یعنی در روزگاری که دانش علمی به منزله عالیترین شکل دانش تلقی شد که باید به تمامی جنبههای زندگی ما راه پیدا کند، نقش دانشمندان به آسانی از راهب به کشیش ارتقا یافت. در این مرحله، علم، از رهگذر آراستن جهان از نظر فناوری، و نیز از رهگذر جایگاهی که به واسطه یاد دادن مقدماتیترین مبانیاش در تحصیلات عمومی، به دست آمده بود وارد مرحله تبلیغی-ابلاغی کنونیاش شد. وحی منزل پیشرفت، با ابراز نگرانی از پسروی و تباهی جامعه در صورت نپیمودن خط علم، به منزله روایت رستگاری گیتیگرا به کار آمد. باید پرسید هزینههای دقیق مادی، روحی و فرهنگی جایگزین کردن کاروبار عادی مردم با کارهای «علمی»تر چه میزان است؟ چگونه کسی میتواند نشان دهد علم میتواند سنت را بهتر کند، البته اگر آن را یکسره برنیندازد؟ در چنین حال و هوایی بود که هانری دو سن سیمون (1760-1825) اقتصاددان سیاسی فرانسوی و اصلاحگر اجتماعی، نخست «سوسیالیسم» را به منزله طرحی برای سازماندهی علمی مجدد کل جامعه پیشنهاد داد.
از دید سن سیمون، «علم» رویای افلاطون را برای ایجاد آکادمیای حقیقت میبخشید که در آن، رهبران آینده تحت کلیترین و انتزاعیترین اصول تربیت شوند تا بتوانند هرگونه رویدادی را پیشبینی و تصریح کنند. کانون این آموزش باید در نهاد مهندسی عمران پا میگرفت و رهبران کسبوکار باید بیمیانجی در ایجاد آن مشارکت میکردند تا نسل آینده «ناخدایان صنعت» در آن به ثمر برسد. دانشگاه باید خانه رهبران دینی میماند ولی ایشان باید با تنزل مقام، به کار استمرار ایدئولوژی برای کسانی، مثلا در حرفههای پزشکی و حقوق، سرگرم میشدند که نوع مدرن «پاسداران» افلاطون بهشمار میرفتند و کارشان این میشد که به مردم بگویند تغییراتی که در محیطشان روی میدهد بهراستی به سود خودشان است تا ایشان آرام باشند.