کتاب طعم گس خرمالو
کتاب طعم گس خرمالو
پرلاشز
اولین بار که مراد بدقولی کرد یک هفته بعد از جشن نامزدیشان بود. جشن که نه، مادر ترانه پدر و مادر مراد و برادرهای دوقلویش را به شام دعوت کرده بود، با دایی ترانه که تنها قوم و خویش نزدیک و زندهی ترانه و مادرش محسوب میشد. قرار بود مراد شـش عصر بیاید دنبال ترانه بروند سینما. فیلم زم فلینی که مراد گفته بود محشـر اسـت. ترانه فلینی را نمیشناخت. هیـچ فیلمی هم ازش ندیده بود که هیچ مهـم نبود. مهم دیدن مراد بود و با هم بودنشـان و ترانه امیدوار بود قبل از رم فلینی یا بعدش، فرصتی پیش بیاید و مراد را راضی کند که فردا بجای رفتن به افتتاحیه نمایشگاه نقاشی دوست مراد، بروند چند تا آپارتمان ببینند، و مراد دیر کرده بود.
صفحه ۶۹