کتاب سیزده دلیل برای این که...
کتاب سیزده دلیل برای این که...
1 عدد
وقتی از مهمونی بیرون زدم، مه سنگین بود. تو محل قدم میزدم، نمنم بارون میاومد؛ ولی اولش تو مه قدم میزدم و همهچی یه طورهایی مبهم بود.
نه، همه منتظرین این یکی اسم رو بشنوین. البته اگه خوب دقت کرده بودین، جوابش رو خیلی وقته که بهتون گفتم.
قبل از اینکه بلند اسم ببرم، خودش یهکمی فکر کنه که همهی اتفاقای تو اتاق یادش بیاد.
یادش میآد، میدونم که یادش میآد.
دوست دارم صورتش رو همین الان ببینم. چشماش رو بسته، دندونهاش رو بههم فشار میده. دستش رو تو موهاش مشت کرده.
بهش میگم، حاشا کن! یا چهکار کردی، چهکاری نکردی! گذاشتی چه اتفاقی بیفته. بهونه بیار که چرا نباید تو این نوار دوباره اسمت پیش کشیده شه، بگو شاید یه نوار دیگه باشه. باید یه نوار دیگه باشه.
صفحه ۱۶۷