کتاب سولاریس
کتاب سولاریس
از حق نگذریم، دلیلی نمیبینم که تارکوفسکی را دوست داشته باشم.
دست کم باید سی سال میگذشت تا خون شیر شود و به این نتیجه برسم. چراکه در بلندمدت، وسوسههای تارکوفسکی نسبت به پدر و وسوسهای متفاوت نسبت به مادر، درست به اندازة کلیشههای ادیپی فیلمهای اسپیلبرگ خستهکننده شده است. از نظر من، کتاب پیکرهسازی در زمان (۱۹۸۷) و برخی گفتوگوهای او بسیار ناامیدکنندهتر از فیلمهایش بود. درگیری منحصربهفرد فیلمهایش با مسئلة زمان، تصاویر فرّار و حذف به قرینهها در روایت، همگی عرصة عمل را برای او آزاد میگذارد. ولی واژگانی صریحتر به کار میبرَد، حاکی از بینشی نخبهگرا و زنستیز و بهویژه نوعی تعصب روسی بر سرزمین و نژاد که گویی سالهاست پیش چشم همگان، جایی زیر خاک پنهان بوده است.
اینها به کنار، دائماً داد روحانیت و معنویت سر میدهد و
مقدمه