کتاب سه کتاب (مول - دریا هنوز آرام است - بیهودگی)
کتاب سه کتاب (مول - دریا هنوز آرام است - بیهودگی)
کابوس
«او را آرام بگذارید، کسی مزاحمش نشود، فقط وقت غذا، آهسته به او نزدیک شوید» این دستور دکتر بود.
«ارباب شریف» جامعه سفید تمیز و بلندی پوشیده بود که به قوزک پایش میرسید او عادت داشت به هنگام استراحت از این نوع جامهها بپوشد. هرچه بود، چند قطره از خون اعراب در شریانهایش جریان داشت و این نوع جامهها را مخصوصاً عربها میپوشند.
او، هشتاد سال در این دنیا زندگی کرده بود. هشتاد سال شوخی نیست آن هم زندگی توأم با سعادت. تمام خواستههایش برآورده شده بود، پسرانش را زن داده بود، دخترانش را با عزت به خانه شوهر فرستاده بود، ملک و باغ و آپارتمان به هم زده بود. بهترین غذاها را خورده بود، مجللترین و عالیترین شبنشینیها را دیده بود – گرانبهاترین لباسها را پوشیده بود، با ارزشترین مشروبها را نوشیده بود، خوشگلترین لعبتها را در بغل کشیده بود و از سر شب تا صبح، کام از آنها گرفته بود.
صفحه ۴۵