کتاب سلول ۱۸
 روی جلد کتاب سلول ۱۸
5

کتاب سلول ۱۸


ناشر: نگاه
نوع جلد:شمیز،رقعی
دسته بندی: داستان فارسی
مشخصات بیشتر
افزودن به سبد خرید
موجودی
2 عدد
75,000 تومان
درباره‌ کتاب

به مادر بزرگ سلام می‌رسانم. امیدوارم روزی برسد که او هم بتواند یک شکم سیر فسنجان بخورد. به نرگس و بچة کوچولوی زاده نشده‌اش سلام می‌رسانم. امیدوارم وقتی بچه‌ام به دنیا آمد و بزرگ شد به او بگوید که پدرش کی بود و چه کرد. به احمد عزیزم و فاطمة خوشگلم و سعید کوچولویم سلام می‌رسانم. بگو فاطمه‌جان نتوانستم یک عروسک خوب برایت بخرم تو خیلی داداش داری که خودت نمی‌شناسی که آنها روزی برای همة دخترهای کوچولو و محروم جامعة ما همه چیز را مساوی تقسیم خواهند کرد و دیگر تو از وصلة پیرهنت نزد بچه‌ها خجالت نخواهی کشید و احمد و سعید دیگر از دست بچه تاجرهای خرپول سیلی نخواهند خورد. به امید آن روز. من آدرسی ندارم. جواب نفرستید. 

به امید پیروزی. فرزند شما کمال.

و دیگر خبری از او نبود. صبح‌ها مادربزرگ، لنگ‌لنگان و در حالی که از پا درد می‌نالید، گونی‌اش را می‌انداخت گوشة حیاط و می‌نشست روی آن و به لبة دیوار نظر می‌دوخت و منتظر بود. اما هیچکس نمی‌آمد. هیچکس خبری نداشت.

کلاغ سیاه می‌آمد و می‌نشست روی دیوار روبه‌رو. مادر بزرگ می‌گفت: «کلاغ سیاه نوک طلا، اگر کمال میاد بگو قارقارقار»

صفحه ۱۷

مشخصات کامل کتاب
نام کتاب: سلول ۱۸
ناشر: نگاه
نوع جلد:شمیز،رقعی
دسته بندی: داستان فارسی
تعداد صفحات:115
شابک:9786003760073
شماره چاپ:4
سال چاپ:1400
پشت جلد کتاب سلول ۱۸
روی جلد کتاب سلول ۱۸
امتیاز و دیدگاه کاربران
5 از 5
امتیاز دهید!
شما هم درباره این کتاب دیدگاهتان را ثبت کنید!

هیـچ دیدگاهی برای این کتاب ثبــت نشـده است! اولین دیدگاهتان را بنویسید
هیـچ دیدگاهی برای این کتاب ثبــت نشـده است! اولین دیدگاهتان را بنویسید
افزودن به پاکت خرید 75,000 تومان